بحران سازی از شگردهای معمولی حكومتهای به خطر افتاده است. كشاندن توجه مردم به مخاطرات درونی و بويژه بيرونی، شيوه شناخته شده و بسا اوقات موثری است. حكومتهای فراوانی ند كه انحراف افكار عمومی را تا دامن زدن به جنگ رفتهاند. جمهوریاسلامی در اين رهگذر از افراطیترين و بیمسئوليتترين رژيمها بوده است و عملا از همان آغاز، چاره دشواريها و كاستيهايش را در سرگرم داشتن مردم ( گروگانگيری ديپلماتهای امريكائی ) يا مجبور ساختنشان به پشتيبانی از خود يا دست كم ترك مبارزه ( كشاندن عراق آماده جنگ، به حمله به خاك ايران ) ديده است. خمينی كه استاد اين تاكتيك بود تا مرز مضحكه رفت و كوشيد اثر نوشيدن جام زهر آتشبس با عراق را با غائله فتوای كشتن سلمان رشدی از ميان ببرد و در ميان پيروانش كامياب نيز شد. امروز در يكی از بدترين و ژرفترين بحرانهای رژيم اسلامی، انگيزه دامن زدن به خطر خارجی دست كم همان اندازه است كه در آن سالها میبود؛ و شگفتی نيست اگر میبينيم آمادهاند تا هرجا بروند . پس از يك دوره كوتاه پشتيبانی نمادين از پيكار ضد تروريسم بينالمللی، حزبالله، به معنی مافيائی كه قدرت را در دست دارد، بار ديگر به اصرار در پی چالش امريكا بر آمده است. ( در گفتگو از حكومت در جمهوریاسلامی با توجه به اختلافاتی كه ميان دو جناح است، بويژه در سياست خارجی، نمیتوان از ماهيت يگانهای سخن گفت و اصطلاحات دوم خردادی و جزبالله برای رساندن منظور، دقيقتر است ). در حالی كه دوم خرداديان، به معنی رئيس جمهوری و وزارت خارجه سخت كوشيدند از فرصت حمله امريكا به يك دشمن منفور مردم ايران و افغانستان بهره گيرند و روابط با امريكا را بهبود بخشند، ولايت فقيه و سخنگويانش از همان فردای هجوم هوائی به طالبان، حمله به امريكا را آغاز كردند. كسی آن حملات زبانی را به چيزی نگرفت ولی از هنگام سرنگونی طالبان موضع جمهوریاسلامی دشمنانه شده است. به خوبی آشكار است كه در تهران نيز مانند بسياری محافل اروپائی، انتظار پا درگل شدن امريكا را در افغانستان میداشتند و اثر چندانی در نشان دادن حسن نيت نمیديدند. ( امروز از يادها رفته است ولی در يك ماهه پس از ١١ سپتامبر اين هشدار برسر زبانها بود كه افغانستان عراق نيست. اكنون كه عراق نشانه شده است همان صداها هشدار میدهند كه عراق افغانستان نيست. ) در كنفرانس جناحهای سياسی افغانستان در بُن نمايندگان جمهوریاسلامی مشكلی نتراشيدند و چيزی هم بدست نياوردند. سودبرندگان كمكهای رژيم در ميان افغانان، طبعا خود را بيشتر به امريكا نزديك كردند و متحد اصلی رژيم اسلامی در افغانستان، حكمتيار، كه بهمان اندازه طالبان منفور است، پاك كنار گذاشته شد. از آن پس عناصری از سپاه پاسداران با همكاری رفسنجانی نخست به گريزاندن و پناه دادن طالبان و القاعده و سپس مسلح كردن سالارجنگ warlord های سركش در هرات و مزار شريف و پارهای استانهای ديگر افغانستان پرداختند . اين زنگ خطری بود كه امريكائيان نمیتوانستند نديده بگيرند . جمهوریاسلامی در كار آن بود كه با زير بال آوردن القاعده درهم شكسته، رهبری شبكه تروريسم بينالمللی را دردست گيرد. امريكا جنگ را در افغانستان با هزينههای سنگين از طالبان و بنلادن برده بود و نمیتوانست صلح را به رايگان به جمهوریاسلامی ببازد. باز سازی افغانستان بی تحريكات خطرناك رژيم ولايت فقيه نيز به اندازه كافی دشوار هست. در خاورميانه موضع رژيم اسلامی به همين اندازه سخت شد. گذشته از كمكهای هر روزی به سازمانهای تروريستی و گرد آوردن نمايندگان آنان در كنفرانسهای تهران، جمهوریاسلامی ميان ۵٠ تا ۸٠ تن اسلحه از جمله سلاحهای ضد تانك به فلسطين فرستاد. سلاحها به دست فلسطينيان نرسيد ولی پيام به همه طرفهای ذينفع رسيد. در واشينگتن پردههای پندار را كنار زدند و جمهوریاسلامی را از روی كردار آن و نه لبخندهای روابط عمومی و ژستهای ديپلماتيك قضاوت كردند. به اميد پيروزی ميانهروان در جنگ قدرت نشستن، بيهودگی خود را ثابت كرد. هر كمكی به جمهوریاسلامی بجای نيرومند كردن دست آنان به امثال رفسنجانی و خامنهأی فرصت میداد؛ هر امتيازی به رژيم بر تندروی حزبالله میافزود. اينهمه بس نبود، رئيس مافيا در مقام مصلحت گزار رژيم يك پله بالاتر رفت و اسرائيل را به نابودی در حمله اتمی اسلامی تهديد كرد. سخنان او بيش از موشی نبود كه میغريد ولی در فضای حساس پس از ١١ سپتامبر اثر خود را بخشيد. برای امريكائيان چارهای نماند جز آنكه ارزيابی دقيقتری هم از موازنه قدرت واقعی در رژيم اسلامی و هم مقاصد نهائی سرانش بكنند. * * * سخنرانی تند رئيس جمهوری امريكا و "محور شرارت" ابروهای بسيار را بالابرده است و سروصدای فراوان بلند كرده است. آن سخنرانی به مناسبت گزارش سالانه او به مردم امريكا درباره "وضع كشور" ايراد شد و روال سياست خارجی كشوری را كه مستقيما زير حمله است در چند ساله آينده روشن میكند. پيكار ضد تروريسم بينالمللی مولفه اصلی اين سياست است و آماجها نيز به نام آورده شدهاند: سه كشوری كه دركار توليد سلاحهای كشتار جمعیاند به قصد آنكه در زمان مناسب آنها را مستقيما يا به احتمال بيشتر، توسط سپاه بيشمار تروريستهای بنيادگرا بكار برند. از ميان اين سه كشور، كُره شمالی يك صادر كننده سلاحهای كشتار جمعی است؛ عراق بيشترين انگيزه را برای وارد كردن يك ضربه كشنده تروريستی بر امريكا دارد؛ و جمهوریاسلامی فعالترين حكومت تروريست و تروريست پرور در جهان است. چه از خود آن سخنرانی و چه از سخنان بعدی مقامات امريكائی به خوبی بر میآيد كه جز احتمالا عراق هيچ قصد لشگركشی به جائی نيست. امريكائيان به نخوت قدرت متهم میشوند ولی قدرت امريكا نامحدود نيست و با همه بینيازی از كمك نظامی ديگران همه جا نمیتواند به تنهائی عمل كند. بوش در سخنرانیاش آنجا كه به ايران پرداخت گفتار خود را عوض كرد. حكومت ايران تنها به دليل تروريسم و پويش سلاحهای كشتار جمعی نيست كه نابكار rouge و پاره ای از "محور شرارت" است ( در باره محوربه درستی گفتهاند كه اين سه گشور با هم اتحادی ندارند كه محوری بسازند )؛ ايران كشوری است كه به گفته او يك گروه انتخاب نشده سركوبگر بر مردم فرمان میراند. او طبعا میداند كه از اين بابت هردو پاره ديگر "محور" بسيار بدتر از ايران هستند. او همچنين درباره هيچ يك از آنها "درخواستهای مذاكره ناپذير حرمت انسانی، حكومت قانون، محدوديت قدرت دولت، احترام به زنان، مالكيت خصوصی، آزادی گفتار و رواداری مذهبی" را بكار نبرد. چنانكه پاول، وزير خارجه امريكا در پاسخ اعتراضات مقامات اروپائی گفت هنگامی هم كه ريگان سخنرانی مشهور خود "امپراتوری شرارت" را ايراد كرد در اروپا و شوروی همه بهم برآمدند ولی آن سخنرانی را مردم روسيه شنيدند و غرض اصلی آنها بودند. امريكا با اين اعلان مبارزه كه دست كم در مورد جمهوریاسلامی و كُره شمالی نمیبايد با اعلان جنگ اشتباه شود ؛ با گرفتن موضع روشن در برابر رژيم ولايت فقيه؛ و تاكيد بجا بر درخواستهای مذاكره ناپذير مردم ايران به عنوان امری كه برای امريكا نيز اولويت دارد، مستقيما وارد سياست ايران شده است. بيست و سه سال رهبران حزبالله كوشيدند بهر بها امريكا را دور نگه دارند و تا درگيری مسلحانه نيز رفتد. اكنون امريكا چه در مانوورهای درونی رژيم و چه در روياروئی مردم با حكومت اسلامی و كل گفتمان سياسی، حضوری فزاينده دارد. استراتژی مصلحت گزار حكومت و سردار بساز و بفروشی در اين زمينه برخلاف منظورش عمل كرده است. او و همدستانش میخواستند با افزايش تنش، تا مرز آتش افروزی، نه تنها امكان برقراری رابطه با امريكا را از ميان ببرند، بلكه رئيس جمهوری اهل سازش را از هر كاميابی در سياست خارجی بیبهره كنند. راه ندادن سفير تازه انگليس، با همه روابطی كه آخوندهای حاكم با لندن داشتهاند، در همين جهت بود. هردو منظور حاصل شده ولی امريكا با همه اينها به صحنه آمده است. آنها همچنين اميدوار بودند با برانگيختن امريكا به يك اقدام حاد، چشم مردم را مانند جنگ عراق از وضع تحمل ناپذيرشان برگردانند و درجهأی از يگانگی را به صفوف از هم گسيخته خود بازآورند. بوش در اينجا نيز با سخنرانيش بخشی از آنجه را میخواستند به آنها میدهد ولی آنها با اين شمشير دودمی كه هردو لبهاش به مافيای حزباللهيان زخم میزند چه میتوانند بكنند؟ از سوئی مخالفان خاطر جمعتر شدهاند و از سوی ديگر جريان اصلی حتا در درون رژيم نمیتواند در شرايط ياسآور كنونی با پيام بوش - ازدست نهادن سياستهای ماجراجويانه و راه آمدن با درخواستهای مردم - مخالفت ورزد. واكنش مردم به سخنان بوش، حتا در آن نخستين روزهای گرمی احساسات میبايد سران مافيا را بيش از پيش نوميد كرده باشد. ايرانيان در همه واكنشهای آشكار خود هجوم به ايران را تقبيح كردند، ولی نه چشمه پشتيبانی از رژيم سرازير شد نه دشمنی با امريكا. از امريكا ستيزان حرفهای ، كه در تلخی اشتباهات هميشگی میجوشند و كف می كنند تا آرمندگان بر پر قوی مشيت امريكا و انگليس كه منتظر بمبهای امريكايند بگذريم، كسی در بيرون و درون ايران تبليغات آخوندها را جدی نگرفت. اگر ايران را خطری تهديد میكرد همانا مافيای حزبالله بود. دست و پا زدنهای موشان غرنده در نمازهای جمعه بيهوده است. امروز بيست و سه سال پيش نيست و جرج بوش را بجای صدام حسين نمیتوان گذاشت. حتا برای آرمندگان بر پر قوی مشيت بيگانگان، سخنان بوش میبايد انرژی آفرين بوده باشد. پس از "محور شرارت" و راه ندادن سفير انگليس آيا هنوز میتوان برضد هر منطقی پافشاری كرد كه اين رژيم را قدرتها نگهداشتهاند و مبارزه سودی ندارد؟ پوزشگران جمهوریاسلامی، و امريكا ستيزان وجودی ( اگزيستانسيل )، و آنها كه در هيچ موقعيتی اقدام قاطع را توصيه نمیكنند سياست تازه امريكا را بیپايه و نقض غرض میشمارند. آنها تلاشهای رژيم را برای برهم زدن افغانستان انكار میكنند. میگويند مگر جمهوریاسلامی نبود كه برهان الدين ربانی، رئيس جمهوری گوشهأی از افغانستان، را در بن واداشت كه به توافقنامه گردن نهد؟ اين درست است ، ولی ربانی در آنجا با شورش وزيران خود روبرو بود و چاره ای جز گردن نهادن نداشت؛ و دربرابر امتيازی كه داد اجازه يافت در كاخ رياست جمهوری در كابل بماند و در آينده نقش احتمالی او در سست كردن حكومت موقت آشكار خواهد شد. يا میگويند مگر جمهوریاسلامی بيش از نيم ميليارد دلار برای بازسازی افغانستان تعهد نكرده است؟ اين هم درست است ولی برای حكومتی كه دستمزد كارگران دولتی را نمیتواند بپردازد و در كشوری كه معلمان از پائين بودن حقوق خود اعتصاب میكنند از اين وعدههای ميان تهی بسيار میتوان داد. آنچه نسيه نيست كمكهای مالی و تسليحاتی آخوندها به سالار جنگهائی است كه با پادرميانی تهران، حكومت موقت را در كابل به زبان پذيرفتنهاند تا بتوانند در عمل سست كنند. ديگران مدعی اند كه جمهوریاسلامی نمیتواند با جنگ امريكا مخالف باشد يا طالبان و القاعده را پناه دهد زيرا آنها ضد شيعی هستند و افغانستان طالبان سرچشمه ترياك و هروئين بود و ميليونها افغانی از بيم آن به ايران گريخته بودند. اما آيا حقيقتا آخوندها نگران گسترش اعتياد در ايران هستند و به سختی افتادن مردم، چه افغانی و چه ايرانی، برایشان اهميتی دارد؛ يا اصلا به ملاحظات مذهبی جز به عنوان وسيله پيشبرد منافع مینگرند؟ اين بهانهها همان اندازه بیپايه است كه ادعای اينكه لحن تهديدآميز بوش مردم ايران يا دست كم دوم خرداديان را پشت سر رفسنجانی و خامنهای خواهد آورد. اين تحليل گران نه ژرفای شكاف و شكافها در دستگاه حكومتی جمهوریاسلامی را اندازه گرفتهاند، نه كينه سوزان تودههای مردم ايران را به آخوندهای فرمانروا. اين كينهأی است كه تا آنجا كه میتوان به يادآورد هرگز در جامعه ما نبوده است و مافيای حزبالله كه سهل است مخالفان دورانديشتر رژيم را نيز به هراس میاندازد. دو هفتهای از آن سخنرانی نگذشته همه چيز در ايران به حال اول برگشته است. سران مافيا نگرانيهای پارهای مخالفان را ندارند. برای آنها خطر بزرگتر در اين است كه راه ورود امريكا به صحنه ايران باز شود و بدتر از آن، بدست رقيبانشان باز شود؛ در اين است كه میبينند كاميابی امريكا در جنگ همه از جمله خودشان را در منطقه سرجای خود نشانده است - بلافاصله پس از هشدار بوش، جلو فعاليتهای حكمتيار را در ايران گرفتند و ادعا كردند كه ١۵٠ فراری طالبان و القاعده را دستگير كردهاند. بيش از همه در اين است كه میبينند از هر سو به محاصره امريكا درآمدهاند و اگر امريكائيان صلح را نيز در افغانستان ببرند میبايد با سرمشق كشوری ترقيخواه و آزادشده از بنيادگرائی، و بدتر از همه احتمالا بازگشته به پادشاهی، در همسايگی خود سركنند. آنها بهتر از پوزشگران خود میتوانند دو سوی اين معادله آشكار را ببينند. * * * سياستگزاران امريكائی در برابر ايران سياستی بس ظريفتر از دو پاره ديگر "محور" گرفتهاند. آنها تكيه خود را بر كارزار مردم ايران نهادهاند. چند هفتهای پيش از بوش، رامسفلد وزير دفاع، كه بينش استراتژيك را با چارهگری تاكتيكی يكجا دارد، در اشاره به پيكار گستردهتری كه پيش روی امريكاست، گفت ايران تفاوت دارد و مردم ايران درگير مبارزهای برای دمكراسی هستند. در كوتاه مدت، آنها به ناچار میخواهند با دوم خرداديان كار كنند،كه فرض بر اين است كه خواهد توانست به پشتيبانی مردم ايران جناح حزباللهی را واپس بنشاند و به آنچه بوش به عنوان درخواستهای مذاكره ناپذير ناميده است نزديك شود؛ و آنگاه ايران ديگر سرزمين تروريستپرور نخواهد بود و در پی سلاحهای كشتار جمعی برنخواهد آمد و به گشودن مسائل واقعی خود رو خواهد آورد. آنها در ارزيابی حالت و خواستهای مردم ايران به خطا نرفتهاند و به ناتوانی دوم خرداديان آگاهاند. با اينهمه، تاكيدهای فراوانشان، همچنانكه اروپائيان، نشانه آن است كه درحال حاضر آنچه بتوانند برای تقويت يك جناج در برابر جناح ديگر خواهند كرد. تفاوت مهم در اين است كه امريكائيان تا آنجا نمیروند كه به سود مافيا تمام شود و اروپائيان تا آنجايش را نيز مشكلی ندارند. سبب البته آن است كه اروپائيان از نفت و دلارهای نفتی ايران نمیگذرند و جمهوریاسلامی بهشت غارتگران است. آن "درگير بودن انتقادی" - حضور فعال به منظور عوض كردن -كه سالهاست برگ انجير اروپا برای پوشاندن سياست آزمندانه همكاری با مافيای اسلامی بوده است، میرود كه تظاهر واقعی خود را در سياست تازه امريكا بيابد - اگر بتوانند پابرجا بمانند و به دام "لابی" جمهوریاسلامی در آن كشور نيفتند. در آغاز سده گذشته يكی از پيشينيان برجسته بوش، تئودور روزولت، اندرز میداد كه چوبدستی بزرگ برگير و به نرمی سخن بگوی. او كه اكنون بزرگترين چوبدست تاريخ را در دست دارد سخن نيز به درشتی میگويد. تئودور روزولت با مانندهای صدام حسين و رفسنجانی و كيم ايل سونگ سروكار نيافته بود. ( نمیبايد پنداشت كه نابكاران تنها به اين سه دولت محدود میشوند. ) پس از دو دهه و بيشتر سستی و گريز در نخستين فرصت، و اقدامات نمايشی و نيمه كاره، امريكائيان میخواهند بايستند و از خود دفاع كنند. كمتر كشوری میتوان يافت كه ١١ سپتامبر را از سر گذرانده باشد و به چنين جالتی نيفتد. خطر مبارزطلبی و جنگ افروزی در چنين حالتی هست. ولی امريكا يك دمكراسی است با جامعه مدنی بسيار نيرومند، و نظام سياسی آن رويهمرفته میتواند جلو زياده رويها را بگيرد. با اين سياست، چنانكه اشاره شد امريكائيان خود را وارد كشاكشهای سياسی ايران كردهاند و ريسمان نچاتی بسوی دوم خرداديان انداختهاند. اكنون اين سازشكاران اصلاحناپذير می بايد طبعا با جرات بيشتری بتوانند از خود دفاع كنند . تغيير فضا تا جائی است كه در ايران به آسانی می توان بار ملامت روياروئی با امريكا را به گردن مافيای حزب اللهی انداخت و از فلسطينی شدن سياست خارجی ايران انتقاد كرد . رفسنجانی و همدستان با همه رجزخوانيها در موضع دفاعی هستند. ولی جبهه دوم خرداد در گذشته نيز از اين فرصتها بسيار داشته است و هربار به ميل خود تا پرتگاه رفته است. از رئيس جمهوری كه تازه به انديشه انتشار پرستش نامه خمينیاش افتاده است بيش از اينها نمیتوان انتظار داشت. او تا آنجا كه توانست در سه ساله اولش رفت، و رفتارش در دو ساله گذشته نشان میدهد كه ديگر نيروئی در خود سراغ نمیكند. ولی دوم خرداد نيروهای ديگر را نيز بيرون آورد. آنچه نيروی سوم يا جنبش گذار از دوم خرداد میخوانند و دانشجويان و اكنون معلمان، نمايندگان فعالترش هستند امروز میتواند مطمئن باشد كه يك دگرگونی استراتژيك به سود پيكار دمكراسی در ايران روی داده است. گردش اوضاع به سود همه آنهائی است كه مصالح ملی را بالاتر از هر چه ديگر میگذارند. فشاری كه از بيرون انتظارش را میكشيديم وارد میآيد و هيچ باكی نيست. در برابر رژيمهای سركوبگری كه به مدرنترين اسباب سركوبگری مجهزند و میتوانند به آسانی مردم خود را به مرگ از بيماری و گرسنگی محكوم كنند ( عراق و كُره شمالی ) يا سالانه ميلياردها دلار بیحساب در اختيار دارند ( جمهوریاسلامی ) بیفشار و دست كم همكاری نكردن خارج به ندرت میتوان به پيروزی رسيد. * * در اجتماعات تبعيدی، كم نخواهند بود كسانی كه پشتيبانی محدود از يكی از جناحهای رژيم را همچون يك فريب تازه دوم خردادی خواهند ديد: يكبار ديگر دنيا به بازی درونی جمهوریاسلامی میافتد و مردم را فراموش میكند. چنين واكنشی را میتوان فهميد ولی میبايد تا پايانش رفت. امريكا در عراق و كُره شمالی با چنين فريبی روبرو نيست و گروه مخالفان صدام حسين كه برای كشاندن بمبافكنهای امريكائی به كشورشان مبارزه میكنند از اين واكنشها نشان نمیدهند. اما امريكائيان در عراق با دو سه يا چند حكومت كه پيوسته دركار هم می دوند سروكار ندارند. در كُره شمالی اگر قرار است با كشوری دوست باشند سفيرش را به بهانههای شگفت رد نمیكنند. اگر از وزير خارجه امريكا بپرسند او بسيار شادمان خواهد شد كه در عراق و كُره شمالی نيز از اين فريبها بخورد. آن مخالفان رژيم نمیتوانند انتظار داشته باشند كه كشوری مانند امريكا يا پارهای اروپائيان نيز، از هر فرصت برهم زدن تعادل حكومتی كه آن را نابكار و به حال خود خطرناك میدانند در كشوری كه مردمش را دوست خود میشمارند بهره نگيرند. هيچ كس از جمله مردمی كه در رای گيريهای پياپی اين پنج ساله به يك جناح روی آوردهاند شيفتگی ويژهای به جماعت ميانه كار و يك آب شستهتر ( با از پرده بيرون افتادن پرونده گروهی از دوم خرداديان در اين هم میبايد شك كرد ) پيرامون رئيس جمهوری ندارد؛ و خود او تنها مزيتی كه برايش مانده آن است كه رفسنجانی نيست. اما گشايشی هرچند كوچك پيدا شده است و رژيم بهم ريخته است و چه بهتر كه سركوبگران، اگرچه به نظر كسانی نمايشی، گاهی هم به سر يكديگر بكوبند. اگر ما تفاوتی ميان رژيمهای عراق و جمهوریاسلامی نمیبينيم ناچار میبايد انتظار داشته باشيم كه دنيا نيز - در واقع امريكا و انگلستان - با ايران همان رفتار عراق را داشته باشند و به احتمالی كه نيرومندتر میشود، به يك راه حل نظامی روی آورند. ممكن است بگويند كه امريكا در خيال حمله به كُره شمالی با همه شباهتی كه با عراق دارد نيست و در ايران نيز نيازی به راه حل نظامی نخواهد داشت. اما كُره شمالی سالی بيست و چند ميليارد دلار درآمد نفت ندارد و ممكن است با آميزهای از فشار و كمك، سرانجام دست از صادركردن تكنولوژی موشكی يا هستهأی بردارد -كه توجه و منفعت اصلی امريكاست. از اين مهمتر، كُره جنوبی اجازه جمله به نيمه شمالی سرزمين ملی را نخواهد داد. چنانكه ديده میشود در جهان واقع مسئوليتهای خطير، سياستگزاران نمیتوانند با عواطف برانگيخته عمل كنند و ناگزيرند هر احتمال و فرصتی را در شمار آورند. در اين ترديد نمیتوان داشت كه هيچ مقامی در امريكا در انديشه حمله به ايران نيست. چنان حملهای گذشته از هر چيز نالازم است. جمهوریاسلامی همان سيب گنديده خروشجف شده است كه به دامن شوروی نيفتاد كه خود سيب گنديده بزرگتری میبود. كسی برای زمين زدن چنين رژيمی ملتی مانند ايران را با خود دشمن نخواهد كرد. ايران يك كشور محوری است و زندگی پس از جمهوریاسلامی دراز خواهد بود. بجای شكايت بيهوده ما نيز میتوانيم از هر گشايشی، هر نقطه ضعفی در رژيم بهرهبرداری كنيم، جهانيان را از باورداشتن ظواهر، از فريب واقعی برحذر داريم، جايگزين با اعتبارتری به مردم ايران عرضه كنيم و هرچه میتوانيم درخت را تكان بدهيم.