عملیات نظامی در افغانستان همه كشورهای اسلامی را به درجات در وضع دشواری قرار داده است. اسلام دین یگانگی نیست، هیچگاه نبوده است. ولی در مسلمانان بیشمار هنوز یك ته مانده روحیه عشیرهأی، روحیهأی كه میان افراد گوناگون تا سرحد دشمنی، رشته ناپیدای باریكی میكشد، هست. عشیرهأی در اینجا به تصادف نیامده است. در مرحله توسعهأی كه جا معههای مسلمان هستند، بستگیهای پیشامدرن هنوز عاملی بشمار میرود كه از چشم سیاستگران دور نمیماند. بمب خوردن مسلمان، اگرچه طالبان غیر انسانی باشد، بدست ائتلاف پیشرفتهترین كشورهای جهان، اگرچه برای آزاد كردن مردم افغانستان و ویران كردن پایگاه تروریستهای ١١ سپتامبر باشد، بخودی خود میتواند چنان مسلمانانی را در كنار طالبان قرار دهد.
عملیات نظامی در افغانستان همه كشورهای اسلامی را به درجات در وضع دشواری قرار داده است. اسلام دین یگانگی نیست، هیچگاه نبوده است. ولی در مسلمانان بیشمار هنوز یك ته مانده روحیه عشیرهأی، روحیهأی كه میان افراد گوناگون تا سرحد دشمنی، رشته ناپیدای باریكی میكشد، هست. عشیرهأی در اینجا به تصادف نیامده است. در مرحله توسعهأی كه جا معههای مسلمان هستند، بستگیهای پیشامدرن هنوز عاملی بشمار میرود كه از چشم سیاستگران دور نمیماند. بمب خوردن مسلمان، اگرچه طالبان غیر انسانی باشد، بدست ائتلاف پیشرفتهترین كشورهای جهان، اگرچه برای آزاد كردن مردم افغانستان و ویران كردن پایگاه تروریستهای ١١ سپتامبر باشد، بخودی خود میتواند چنان مسلمانانی را در كنار طالبان قرار دهد.
این حقیقت كه طالبان هر روز اسباب مرگ هزاران افغانی را فراهم میآوردند كه اگر قانون شریعت بدست "دانشاموختگان" مدارس دینی اجرا نمیشد زنده میماندند؛ و این حقیقت كه مردم افغانستان آشكارا توانائی رهانیدن خود یا حكومت بر خود را از دست دادهاند اصلا بدیده نمیآید. كسی در غم مردم افغانستان نیست، چنانكه در این سالهای سیاه پس از "آزادی" نبوده است. همبستگی اسلامی، همراه با كینه ژرف به تمدنی كه زندگیشان بدان بسته است، كفه احساسی را به سود طالبان سنگین میكند.
"رفتار درست سیاسی" طرفداری از طالبان است، اگرچه زیر بهانههای بشردوستانه میگویند با طالبان نجنگید، گفتگو كنید؛ گفتگوی گران، میگویند امریكا به آنان دلائل دست داشتن بن لادن در فاجعه ١١ سپتامبر را نشان نداده است. گذشته از ناممكن بودن این كار در شرایط بازجوئیها و بررسیهای پنهانی، آیا هیچ دلیلی میتواند چنین كسانی را متقاعد كند، یا نظرشان را تغییر دهد؟
در جمهوریاسلامی دشواری از جای دیگر است. توده ایرانیان بر خلاف دیگر كشورهای اسلامی هیچ پیوند ویژه اسلامی با رژیم یا سرزمینی ندارد. افكار عمومی ایرانیان فشاری در جهت پشتیبانی از طالبان زیر پوشش دلسوزی به مردم افغانستان بر حكومت وارد نمیكند. در واقع اگر جمهوریاسلامی كمترین پروای افكار عمومی را میداشت كه آشكارا غربگراست، به ائتلاف ضد طالبان پیوسته بود. برای گروههای مختلفی كه در رژیم آخوندی در مبارزه قدرتند، ١١ سپتامبر دریچهأی بر فرصتها و مخاطرات بسیار گشوده است: آسوده شدن از حكومت همسایهأی كه در وحشیگری خود رژیم ولایتفقیه را از رنگ و رونق انداخته است؛ داشتن همسایهأی سازگارتر با ثبات منطقهأی و همكاریهای سودمند، نگهداری پیوندهای فرهنگی پردامنه ایران و افغانستان، بازگرداندن صدها هزار آواره افغانی به خانه و زندگیشان. پیچیدهتر از همه، امكانات مقاومت ناپذیری كه برای تحول مناسبات امریكا و جمهوریاسلامی پیش آمده است.
امریكائیان از دوره كلینتون، كه هرچه میگذرد میان تهی و نمایشی بودن سیاست خارجی و امنیت ملیاش هویداتر میشود، سخت در پی اغوای رژیم اسلامی بودهاند. نفت و گاز و میل به دسترسی به بازار ایران یك عامل بوده است ( شركتهای امریكائی با ناخرسندی روزافزون، نظارهگر «می« خوردن حریفان اروپائی و ژاپنیاند ) بریدن رابطه آخوندها با تروریسم لبنانی و فلسطینی یك عامل دیگر. جنگ در افغانستان و پیكار ریشهكنی تروریسم بینالمللی تكان بزرگی به این فرایند داده است. بسیار قابل فهم است كه امریكائیان بخواهند میدان نبرد ضد تروریستی را هرچه تنگتر و صلح در خاورمیانه را آسانتر كنند ایران كشور مهمی است، حكومتش هرچه باشد.
* * *
رابطه با امریكا در نوشتهای به شیشه عمر رژیم ماننده شد. بر درستی این استعاره فولكلوریك بهتر از تایید خود خامنهأی نمیتوان آورد. او برقراری رابطه با امریكا را پایان جمهوریاسلامی خوانده است و در پارانویایش تا آنجا رفته است كه هواداران تجدید رابطه را سزاوار مرگ میشمارد. با آنكه او در عین حال دارد نقش مقابل خاتمی را بازی میكند ـ دو چهره همیشگی ژانوس ـ در حكومت اسلامی كسانی مانند مصلحت دان رژیم و قهرمان پیشین ایران گیت، هستند كه برقراری رابطه را بدرستی، پایان موازنه كنونی نیروها در حكومت و ضربتی كاری بر جناح خود میدانند. نگرانی این جناح و خامنهأی را در راس آن خوب میتوان دریافت. با وضعی كه امریكا در ایران دارد سفارت آن كشور بزودی مركز بندوبستهای سیاسی و عامل مهمی در سیاستهای داخلی ایران خواهد شد حضور امریكائیان، پایههای فرسوده رژیم را سستتر خواهد كرد ـ البته برقراری رابطه بیقید و شرط و از سر شتابزدگی كه عوامل شركتهای نفتی و ماموران امریكائی-ایرانی روابط عمومی خاتمی در امریكا دنبال میكنند دست كم در كوتاه مدت در حكم ریسمان نجاتی بسوی یك حكومت رو به زوال است. این ملاحظات در موضعگیری رژیم در افغانستان از عناصر عمده شده است.
ازسوئی منافع استراتژیك آن در افغانستان با امریكا همخوانیهائی دارد. كوتاه شدن دست طالبان و محدود شدن نفوذ پاكستان، كه یكی از پیامدهای جنگ كنونی است، به سود حكومت ایران است. سركوبگری پشتونهای طالبانی كه گاه تا قوم كشی ( ژنوسید ) اقوام هزاره و تاجیك و ازبك رسیده است و ممنوعیت زبان دری در حكومت طالبانی نمیتواند حتا در محافل آخوندی پذیرفته شود. حكومت آینده افغانستان هرچه باشد، متحد پاكستان در دشمنی با جمهوریاسلامی نخواهد بود. از سوی دیگر این همخوانی منافع اگر به تماسهای روزافزون دو كشور شتاباهنگی بدهد كه از دست بدر رود در مبارزه قدرت اثر خواهد كرد. مصالح ایران، همكاریهای بیشتری را میطلبد، مصالح رژیم رفتار دو پهلوی كنونی را.
در سوی امریكا نشانههای شتابزدگی در جلب همكاری جمهوریاسلامی بویژه در نخستین هفتههای پس از ١١ سپتامبر، فراوان بوده است. امریكائیان اگر با دیوار كارشكنی حزبالله روبرو نمیشدند آماده دادن امتیازاتی میبودند. دیدار وزیر خارجه انگلستان از تهران، از بیشكیبیشان كاست . "استرا" امتیازی در گفتگوهایش نداد، ولی امریكائیان را مطمئن كرد كه سودی در دادن امتیازات مهم نخواهد بود. آخوندها آنقدر خواهند خواست كه امریكا نتواند. با اینهمه ایران بار دیگر در نقشه سیاست خارجی امریكا نمایان گردید.
نخستین ارزیابیها از اهمیت ایران در جنگ با طالبان زود تصحیح شد. قلمرو ایران برای عملیات در افغانستان اهمیت داشت ولی حیاتی نبود. امریكائیان سرپلهای روز افزون برای نیروهای هوائی و زمینی خود بدست آوردند. حتا آمادگی جمهوریاسلامی به جستجو و نجات خلبانان امریكائی در خاك ایران كه به شتاب برای دلجوئی از امریكا اعلام شد ارزش عملی نداشت. تنها پیشنهاد ارزنده جمهوریاسلامی گشودن بندرها و راه ایران به افغانستان است برای رساندن كمكهای انسانی. از آن گذشته آنچه میماند نقش ایران در حكومت آینده افغانستان است. جمهوریاسلامی در افغانستان دو برگ برای بازی كردن دارد: هزارهها كه نوزده درصد از جمعیت افغانستان و دری زبان و شیعی مذهباند و تاجیكها و "فارسیان" كه نزدیك یك سوم افغانهایند و ائتلاف شمال از آنها و ازبكان و هزارهها پدید آمده است.
از اینان هزارهها به پیروی جمهوریاسلامی، بیشتر نگرنده جنگ بودهاند تا بازیگر؛ و ائتلاف شمال، كه بیشتر در جبهه هرات از ، كمكهای اندك رژیم برخوردار میشد درعین نگهداری پیوندهایش با ایران، سرنوشت خود را به امریكا گره زده است. با چنین برگهائی جمهوریاسلامی میباید با هماوردانی مانند پاكستان ( در نقش پشتیبان پشتو زبانان ) و ازبكستان رقابت كند. گلبدین حكمتیار و "حزب" بنیادگرای اسلامیش با آنكه از طالبان نیز منفورتر است چندگاهی از امیدهای رژیم بود ولی او زود خود را از بازی بیرون برد و جانب طالبان را گرفت. كارشكنی جمهوریاسلامی در فراخواندن یك كُنگره سران سیاسی و عشایری افغانستان به كوشش پادشاه پیشین افغانستان تاكنون بیاثر نبوده است زیرا زمینهاش نیست ولی با یكسره شدن جنگ احتمالا چارهأی بهتر از آن نخواهد بود و دست رژیم اسلامی ضعیفتر خواهد شد.
اینهمه به مناسبات ایران و امریكا پویائیی میدهد كه نیرومندتر از پارهأی ملاحظات سیاست داخلی است. اگر جمهوریاسلامی بخواهد نیز نمیتواند خود را از افعانستان كنار بكشد و افغانستان از نظر عملی تا مدتها بیشتر به معنی امریكاست. در بیست ساله گذشته شوربختی افغانستان به ایران سرریز كرده است و اگر افغانان از همزیستی ناتوان باشند همچنان خواهد كرد. امریكائیان نیز هرچه درباره جمهوریاسلامی بیندیشند نمیتوانند آن را از فرایند بازسازی افغانستان كنار بزنند. نیروهای مخالف رژیم اسلامی ناگزیرند این روند اجتنابناپذیر را در نظر بگیرند و استراتژی خود را با آن سازگار كنند. پیش از هر چیز میباید از حساسیت در برابر تغییرات درجه گرما و سرمای روابط امریكا و جمهوریاسلامی كاست.
* * *
دو مانع اصلی نزدیك شدن امریكا به جمهوریاسلامی، تروریسم و سلاحهای كشتارجمعی است كه هر دو در استراتژی رژیم جای برجستهأی دارند. در رویاروئی با امریكا كه برخلاف تصور اصحاب خوابآلود توطئه، كانون سیاست خارجی جمهوریاسلامی است، تروریسم سلاحی بوده است كه حزبالله امیدوار است آن را بویژه با سلاحهای هستهأی تكمیل كند. حكومت اسلامی با اقتصاد ویران و نیروهای مسلح ایران یارای تركیه را هم ندارد و حتا در كشاكش با طالبان دست پائینتر را یافت. تروریسم در لبنان و فلسطین به رژیم درجهأی از نفوذ بخشیده است و با كوشش پیگیر در ساختن دومین بمب اسلامی میخواهد بهتر با آنچه محاصره از سوی امریكا مینامد مقابله كند.
دورنمای جمهوریاسلامی مسلح به بمب اتمی، كابوسی است كه امریكائیان آن را كم ندارند؛ و گزند تروریسم رژیم را بیش از آن دیدهاند كه دیگر ـ در این جهان پس از طالبان و بن لادن ـ آماده تحملش باشند. بن لادن و طالبان تا این لحظه، هنوز هستند ولی زمانشان بسرآمده است. دولتهای نابكار از گونه جمهوریاسلامی بهتر است حالت روحی و فضای تازه جهان باختری را دست كم نگیرند. ائتلافی كه امریكائیان برضد تروریسم بینالمللی ساختهاند و جنگی كه در افعانستان درانداختهاند یك چرخشگاه دیپلماتیك و استراتژیك پردامنه است. اینكه ١١ سپتامبر جهان را دگرگون كرد سخنسرائی ( رتوریك ) نیست. نگرش به امور جهانی، در جاهائی كه بشمار میآید، دیگر شده است. بجای آسانگیری و دید كوتاه مدت پیشین، ارادهأی برای ایستادگی و پافشاری و فرارفتن از منافع آنی پدیدآمده است. بهمان اندازه اهمیت، اعتماد تازهأی است كه به توانمندی تمدن باختری در دفاع از خود و ضربه متقابل در یكی از دشوارترین رزمگاههای جهان پیدا شده است.
( افغانستان گویا كشوری است كه از زمان اسكندر هیچ ارتشی آن را نگشوده است ـ مگر ساسانیان و اعراب و غزان و سلجوقیان و مغولان و صفویان و سرانجام نادر . تاریخدانان و استراتژهای آماتوری كه كلیشههای روزنامههای ناآگاه را به نفوذناپذیر بودن دفاع طالبان بر پایه آن "پیشینه تاریخی" تكرار میكردند تكنولوژی نظامی امروزی و مقاومت مسلح درونی بر ضد طالبان و بیزاری اكثریت افغانان را از وحشیان نادان طالبانی ـ وحشیگری و نادانی چنانكه مولوی میگفت از یكجا میآیند ـ در شمار نمیآوردند . این تكنولوژیی است كه زمستان سخت را در دل كوههای نفوذناپذیر افغانستان متحد خود میشمارد ؛ زیرا هواپیمای بیخلبانی كه از فراز ابرها گرمای تنهای پناه جسته در بُن غارها را ثبت كرده است میتواند موشك خود را از دهانه غار به درون بفرستد.
( جنگ در افغانستان صورتهای سوررئال به خود گرفت. هماورد اصلی طالبان در ششمین هفته عملیات هنوز یك كشته جنگی نداده بود و با معیارهای متداول جنگ، در واقع هنوز وارد جنگ نشده بود. ولی در آن شش هفته حكومتی كه بسیاری دوست داشتند شكست ناپذیرش بشمرند، مانند خانه مقوائی فروریخت این جنگی بود كه با نیروهای ائتلاف شمال كه سوار بر اسبان خود، پذیره تانكهای دشمن میشدند آغاز گردید و هنگامی كه روبه پایان میرفت آنان بر تانكهای خود پیش میتاختند و دشمن حتا اسب هم نداشت. یكی از چرخشگاههای كوچك جنگ زمانی بود كه در نبرد مزار شریف جنگنده بمب افكنهای امریكائی برای اسبان نیروهای شمال كاه و جو ریختند. آن هواپیماها هر یك دهها میلیون دلار میارزند و در هر پرواز به افغانستان دوبار در هوا سوخت میگیرند. بر زمین، نیروهای ویژه امریكا، مردانی كه با پیشرفتهترین سلاحها میجنگند، هلیكوپترها و خودروهای جنگیشان را گذاشتند و با تجهیزات پیچیده و "فوتوریستی" خود بر بار درازگوشان، طالبان و القاعده را دنبال كردند.
( ائتلاف شمال نه خوشنام بود نه ارزش رزمی چندانی داشت ، ولی نیروئی در میدان بود كه بیشترینه مردم افغانستان بناچار بدان چشم دوخته بودند . با همه نقش تعیین كننده امریكا ، سرنگونی طالبان در یك جنگ داخلی صورت گرفت و افغانها دلیلی نیافتند كه دربرابر تجاوز بیگانه متحد شوند . آنها بیگانه را در پاكستانیها و عربهائی می دیدند كه طالبان را بازیچه خود ، و افغانستان را تصرف كرده بودند . ) طالبان نمی توانست افغانان را از تسلط خارجی ائتلاف كشورهای غربی بر كشورشان بترساند . هرچه بود از تسلط پاكستان بهتر بود .
* * *
هرچه هم امریكا و جمهوریاسلامی در افغانستان همسوئی داشته باشند ملاحظات استراتژیك مهمتری در میان است؛ بویژه كه سرازیر شدن دنیا به افغانستان نقش رژیم اسلامی را كمرنگتر هم میكند. نیروهای مخالف از تاكید بر این ملاحظات نمیباید غافل بمانند. حقوق بشر امری به همین اندازه اهمیت است، ولی طبعا برای دیگران ملاحظات استراتژیك خودشان اولویت دارد، هراندازه هم دم از حقوق بشر بزنند. ما به عنوان ایرانیانی كه میخواهیم منطقه خود را از عوالم قرون وسطائی و بستگیهای مذهبی و قبیلهأی آزاد و برای جهان سده بیستم آماده كنیم سود مستقیمی در ریشهكنی تروریسم بهر نام، و پایان دادن به كشمكشهای منطقهأی، مهمتر از همه، جنگ نژادی، مذهبی، سرزمینی اسرائیل و فلسطین داریم ـ جنگی كه از همه این ابعاد در گذشته است و جنگ وجودی شده است.
ما همچنین از گسترش سلاحهای كشتار جمعی در این منطقه هراسانیم. هند و پاكستان به اندازه كافی وضع را خطرناك كردهاند. همین مانده كه رژیمهائی مانند ایران و عراق نیز به آنها بپیوندند. اگر ما با سیاستهای جمهوری مخالفت میورزیم از دشمنی نیست. هدفهای استراتژیك جمهوری اسلامی با منافع ملی ایران در كشاكش است. ایران نه سودی در سلاحهای هستهأی دارد، نه گلوله باران حزبالله در شمال اسرائیل یا بمبگذاری در رستورانها و گذرگاههای تلاویو و اورشلیم. لبنانیها خودشان میباید راهی برای جدا كردن سرنوشتشان از فلسطین و درآوردن گردنشان از یوغ سوریه بیابند؛ فلسطینیان میباید سرانجام از بازی كردن دست افراطیان، هم اسلامی و هم اسرائیلی، بخود آیند و به بیش از نیم قرن فلاكت پایان دهند؛ و اسرائیلیان میباید خود را از بند بنیادگرائی یهودی كه هیچ دست كمی از همتای اسلامیش ندارد آزاد كنند.
جمهوریاسلامی، خود به آنچه محاصره از سوی امریكا مینامد دامن زده است. "دیپلماسی" بمب گذاری و صدور انقلاب و گروگانگیری و زیر پا گذاشتن همه موازین رفتار متمدنانه و حتا مذهبی ـ پنهان كردن سلاح در محمولههای دیپلماتیك و فرستادن مردان مسلح در میان حاجیان ـ چه فرا آمدی جز كشانیدن هرچه بیشتر امریكا میتوانست داشته باشد؟ اكنون هم آیا میتوان تصور كرد كه با حزبالله لبنان و مانندهای حماس فلسطین میشود امریكا را از خلیج فارس یا آسیای باختری و مركزی بیرون كرد؟ بمب اتمی جمهوریاسلامی جز تنگنر كردن حلقه بر گرد ایران چه سودی خواهد داشت؟ ما با پیش كشیدن این مسائل جمهوریاسلامی در مناسباتش، حتا با اروپا، به آینده و مصالح ملی ایران نیز خدمت میكنیم.
ایران در كنار كشورهای عربی نگذاشته است در سازمان ملل متحد از تروریسم تعریف روشنی بدست داده شود. این گروه كشورها استدلال میكنند كه فلسطینیان و حزبالله لبنان تروریست نیستند زیرا برای آزادی سرزمینشان میجنگند. ولی بن لادن هم در راه ایمانی كه برحق میداند و برای آزادی سرزمینش میجنگد. تروریسم را نه با نیات بلكه با وسائل آن میتوان تعریف كرد. ویژگی تروریسم، كشتار كور بیملاحظه است و قربانیانش اساسا مردم بیدفاعند، زیرا تروریست بیشتر به ضعیفترین نقطه میزند. روشن است كه هدف هر اندازه بلند باشد هنگامی كه آماج عملیات، كارمندان اداری یا رهگذران یا مشتریان رستوران و مسافراناند جز تروریسم نامی نخواهد داشت.
از آنجا كه رابطه مستقیم رفتار دولتها با مردم خودشان با رفتارشان در عرصه بینالمللی هر روز دانستهتر میشود ، حقوق بشر نیز چنان امر از دست رفتهأی نیست . تروریسم و آشوبگری در بیرون با تروریسم و سركوبگری در درون از یكجا می آیند. ما از بستن بهبود روابط با كارنامه رژیم در حقوق بشر نمی باید خسته شویم.
* * *
ته ماندههای جهان سومی از شاهنشاهی تا مصدق پرستی، و چپگرائی كودكانه ، و ملی مذهبی واپسمانده، خود از پیش آمدن با جهان ناتواناند؛ نه درسی از گذشت روزگار نه از هیچ آموزگار. آنها همچنان به نبرد بازندهشان در پیلههای تنگ محافل خویش ادامه میدهند. اگر زمانی در فنجانهای چایشان توفانی در میگرفت و رضایتی درخور جهانبینیشان مییافتند ـ به یك تعبیر ، "ترافالگار" هائی در فنجان چای ـ دیگر آن هم نیست. در آن نبردها نیز درجای ناوگان فرانسهاند. اما روزگار با آنان مهربانتر است تا خودشان. با هر تحول اوضاع جهانی عرصه اشتباه بر آنان تنگتر میشود؛ هر روز فرصت كمتری برای كجروی مییابند. با همه اشتیاقی كه دارند، در یافتن امر نادرستی كه از آن دفاع كنند درمیمانند. تمدن غربی یك جنگ دیگر را برده است، جنگی حقیر در ابعاد نظامی ولی با پیامدهای سیاسی و روانشناسی پردامنه.
بنیادگرائی اسلامی در افغانستان به نشیبی كه میتوانست برسد رسید. حد اقتدار و تبهكاری و نادانی همین بود. جمهوریاسلامی در ایران با همه كوشش نتوانست بیش از نزدیكهای آن برسد: بازگشت به ارزشهای اصیل، تقدس سُنتها، ایمان و شهادت. غرب ستیزان، بیش از آن نمیتوانستند دشمنی و انكار غرب جنایتكار جهانخوار ریاكار را آرزو كنند. افغانستان واپسین جبهه جنگی بود كه طایفههای رنگارنگ غرب ستیز، از صد و پنجاه تا بیست و چند سال گذشته درگیرش بودهاند.
غرب ستیزی با فروریزی طالبان به پایان نخواهد رسید ولی دیگر جز كنفرانسهای بینالمللی بازرگانی و اقتصادی میدان جنگی برای غرب ستیزان نمانده است. آن كنفرانسها نیز تنها در كشورهای آزادی چون سوئد و ایتالیا و سویس فرصتی برای شكستن در و پنجره و خودروها به جنگاوران میدهند؛ و اگر آن كنفرانسها را مانند این بار در قطر، به شهرهای جهان سومی ببرند آن فرصت نیز از جهان سومی اندیشان گرفته خواهد شد. ( اصلاح روابط اقتصادی و بازرگانی جهانی به سود كشورهای نادار، دست دردست اصلاح حكومتهای آنان، یك ضرورت سیاسی-اخلاقی است و ربطی به غرب ستیزی و جهان سوم اندیشی ندارد. )
جهان نظم تازهأی مییابد كه برخلاف نظر بسیاری، میتواند انسانیتر از آنچه در دویست سال گذشته بوده است بشود. نیروهای پیشرفت و نوگری با انرژی تازهأی به دگرگون كردن جهان افتادهاند؛ و توجهی به غرولندهای بیاثر و مقاومتهای ریاكارانه ندارند: مقاومت ریزه خواران خوان كه بی آن زنده نمیمانند.
نگریستن بر جهانی كه بیاعتنا در میگذرد و پیشی میگیرد و بیربط میسازد نمیباید چندان خوشایند باشد. جوانترهای ما از این گرفتاریها ندارند. آنها شاید چندان كه میباید نمیدانند ولی از بسیاری تصورات نادرست هم كه ذهن بزرگترهایشان را پر كرده است بیخبرند. آنها سوار موجی هستند كه در میگذرد و پیشی میگیرد و بیربط میسازد. بر این موج هنوز جا فراوان است؛ برای همه جا هست.