رهبر جمهوری اسلامی چندی پیش گله كرد كه ایران در سالهای حاکمیت اسلام با پیشرفتهای علمی خود به جائی رسیده كه رشک و هراس جهانیان را برانگیخته است و غربیها نمىخواهند يك ژاپن اسلامى سر بلند كند. اين سخن مىبايد در بسيارى گوشهاى سالخورده و رو به سالخوردگى طنين آشنائى داشته باشد. ظاهرا عقده ژاپن شدن، و هر موقعيت بحرانى را با ژاپنى كه گويا در آسياى غربى در هر شرايط و زير هر رژيمى سر بلند مىكند توضيح دادن، از پوزشگران رژيم پيشين و نظريه پردازان توطئه به انقلابيان حاكم سرايت كرده است. باز كسانى كه هيچ اشكالى در خود نمىيابند دست غرب را پشت سر گرفتاريهاى جدى و خودساختهشان مىبينند كه در حسادت و بيمش كمر به نابودى ژاپن دوم، اين بار اسلامى، مىبندد.
پوزشگران رژيم پيشين در انداختن مسئوليت انقلاب به گردن غربى كه گويا ايران را ژاپن دومى مىديد و از آن مىترسيد، دست كم مىتوانستند به بسيارى دستاوردهاى بزرگ و انكارناپذير پانزده ساله پيش از انقلاب اشاره كنند. آن دستاوردها ايران را اگر نه در رديف ژاپن ولى قابل مقايسه با پارهاى « ببر» هاى بعدى آسياى جنوب شرقى مىآورد. اينكه هيچيك از آن ببرها چندان هراس و رشگى برنينگيخته است كه غرب آنگونه در نابوديش بكوشد؛ و در هيچيك از آن جامعهها مردم آنچنان يكدل دنبال هيچ كسى نيفتادند، البته موضوعى نيست كه ارزش تفكر داشته باشد. ايران بيست و پنج شش سال پيش البته ژاپن دوم نبود و اصلا نمىتوانست بشود. ايرانى اگر دنبال نقطه مقابل خود بگردد احتمالا نخست ژاپنى را خواهد ديد؛ و جامعه ايرانى هيچيك از اسباب ژاپن شدن را نه تنها يك ربع قرن پيش، بلكه در نيمه سده نوزدهم نيز كه ژاپن فرازندگى خود را آغاز كرد، نداشت. پژوهشهاى تازهاى كه درباره جنبشهاى فلسفى در ژاپن سدههاى هفده و هژده شده است نشان مىدهد كه ژاپن علاوه بر زيرساخت ادارى و اقتصادى و همبستگى ملى، آمادگى فكرى براى مدرنيته يا تجدد خودمان را بدست آورده بود، چندان كه يك تكان امريكائيان براى انداختنش بر راه «ژاپن شدن» كفايت كرد. ما دويست سال است كه با همه زمين لرزههاى سياسى، هنوز كاملا بر راه نيفتادهايم. خريد ماشينها و زيرساخت صنعتى، بسيار لازم است ولى ژاپن نمىسازد. ژاپن را مردمانش ساختهاند و اگر ما ژاپنيان دوميم، ايران نيز ژاپن دوم خواهد بود.
ژاپن دوم همان در دهههاى پايانى سده بيستم در كُره جنوبى سربرمىآورد و همزمان انقلاب ايران با بحران رهبرى (ترور ژنرال پارك رهبر نظامى كشور) و شورشهاى گسترده دانشجوئى روبرو شد. همان پشتيبانى كه امريكائيان از جنبش «آزاديخواهانه» ايران در واپسين ماههاى رژيم پادشاهى كردند به درجه بيشتر و صريحتر از «آزاديخواهان» كُره جنوبى هم شد ولى با رهبرى قاطع ژنرال چون (كه بعدها در دادگاه نيز محكوميت يافت) انقلابى روى نداد و آن كشور باز فرصتى بدست آورد كه سوداى ملى گذشتن از ژاپن را دنبال كند و امريكا و غرب را همكار نزديك خود داشته باشد. غرب حتا از ژاپن شدن چين نيز هراسى ندارد وگرنه صدها ميليارد دلار در صنايع آن كشور سرمايهگذارى نمىكند. ما بجاى ژاپن دوم شدن مىتوانيم ايران بهترى بشويم كه در بسيارى موارد بر ديگران برترى خواهد داشت.
رهبر جمهورى اسلامى در ادعاى خندهآور خود، جز پيشرفتهاى تكنولوژى هستهاى در راستاى ساختن بمب اسلامى چيزى نداشت كه انگشت بر آن بگذارد و احتمالا در پشت ذهنش نيز همان مىبود. ژاپن اسلامى او در اين زمينه از نمونه اصلى نيز پيشرفتهتر است زيرا ژاپنيان اگر چه تكنولوژى هستهاى را كهنه كردهاند، مانند جمهورى اسلامى و ليبى و كُره شمالى پول و وقت خود را صرف دستيابى به تجهيزات لازم براى سلاح اتمى نمىكنند. (ليبى به شركت دولتى غير رسمى صادرات بمب اتمى پاكستان صد ميليون دلار پرداخته بود و پرداختى جمهورى اسلامى هنوز فاش نشده است.) اما بيم غرب -امريكائى كه دارد اروپا را نيز دودلانه دنبال خود مىكشد- اگر هم از ژاپن اسلامى نباشد از بمب اسلامى هست و اين بيمى است كه مىبايد ترس در دل رهبر و دار و دستهاش بيندازد، چنانكه در دل هر ايرانى دلسوز انداخته است. او از اين نظر حق دارد كه امريكائيان، البته نه از سر رشگ، نخواهند گذاشت جمهورى اسلامى به سلاح اتمى دست پيدا كند و اگر آنها نيز كوتاه بيايند خطر حمله « جراحىوار» اسرائيل به تاسيسات اتمى جمهورى اسلامى هست.
عقبنشينى اخير رهبران اسلامى در برابر سازمان بينالمللى انرژى اتمى دنباله يك سلسله بلوفها و عقبنشينىهاست كه به نظر مىرسيد پس از «پيروزى» ديپلماتيك سه وزير خارجه غربى و امضاى مقاوله نامه پيوست عهدنامه منع گسترش سلاحهاى اتمى به پايان رسيده است. ولى حتا پيش از آن ما مطمئن بوديم كه جمهورى اسلامى تا هر جا امكان داشته باشد با پنهان كارى و گامى به پيش و گامى به پس و خريد زمان به برنامه تسليحات اتمى ادامه خواهد داد. اين نظر هنوز اعتبار دارد و خطر براى ايران در همين جاست (يك نمونهاش بهانهگيرى از « لحن» قطعنامه سازمان بينالمللى انرژى اتمى، و جلوگيرى از سفر بازرسان تا فرصت پنهان كردن پارهاى تجهيزات پيدا شود و آنگاه دوباره زير تهديد، گردن نهادن به بازرسيها.) رهبران آخوندى با توجه به سرگرم بودن حكومت امريكا در عراق و پيكار انتخاباتى در آن كشور مىپندارند دست كمابيش گشادهاى در سياستهاى ماجراجويانه خود دارند، و اين تصور مىتواند امنيت ملى ايران را به خطر جدى اندازد. امريكا در عراق گرفتار است ولى وضع در عراق به آن تيرگى كه رسانهها تصوير مىكنند نيست و گرفتارى امريكائيان رو به كاهش است. تروريستها در عراق ( از پس از دستگيرى صدام حسين، مقاومت در عراق پايان يافته است) هر روز بيشتر با توده مردم، با عراقيانى كه آرزومند آغاز تازهاى هستند، روبرو خواهند بود. جمهورى اسلامى با زيادهروى در مداخلات خود هم اكنون با پسزنشى backlash در عراق روبروست.
در انتخابات امريكا نيز دلخوشىهائى كه آخوندها به خود مىدهند بيش از اندازه خوشبينانه است. آنها همه نيروى خود را براى كمك به سناتور كرى گذاشتهاند و «لابى» جمهورى اسلامى در امريكا كه زير نامهاى گوناگون فعاليت مىكند و رابط مالى اصلى آن كمتر در صحنه پديدار مىشود به روايتى تا كنون ۶۰۰ هزار دلار به پيكار انتخاباتى او در مرحله گزينش مقدماتى كمك كرده است. كمكهاى اصلى طبعا در راه است و با اعلام رسمى نامزديش از سوى حزب دمكرات سرازير خواهد شد. اما سياست امريكا در برابر جمهورى اسلامى همه برخاسته از ايدئولوژى «نو محافظهكاران» امريكائى نيست و ملاحظات واقعى امنيت ملى پشت سر آن قرار دارد. رئيس جمهورى امريكا در سال ۲۰۰۵ هر كه باشد خود را با تهديد همه سويه رژيم آخوندى در عراق، افغانستان و فلسطين و در جبهه حساس تر سلاحهاى اتمى روبرو خواهد ديد. در هيچيك از اين زمينهها تفاوت بنيادى ميان دو حزب امريكا نيست و سياست امريكا را نيز يك يا چند تن نمىتوانند زير و رو كنند.
دست داشتن مستقيم جمهورى اسلامى در كشتار شيعيان كربلا و بغداد احتمالى است كه به موجب گزارشها پيوسته نيرومندتر مىشود و مقامات امريكائى در پناه گرفتن عناصرى از القاعده در ايران و هدايت عملياتى توسط آنان ترديدى ندارند. همچنين هفده واگن پر از «تى ان تى» كه در نيشابور با «وزش باد» راه افتادند و انفجار آنها شمار بسيار بيشترى از ايرانيان را نسبت به ترور در كربلا و بغداد كشت بنا بر گزارشها قرار بود زرادخانه تروريستى حكمت يار و القاعده را در افغانستان غنىتر سازند. به اعلام امريكائيان، رژيم تهران اكنون مهمترين كمك دهنده مالى به سازمانهاى تروريستى اسلامى است. به خوبى روشن است كه جمهورى اسلامى به هيچ روى نمىخواهد اوضاع در افغانستان و عراق عادى شود و فلسطينيان و اسرائيل به توافقى برسند. عراق بويژه كابوس آنهاست. يك عراق دمكراتيك با معيارهاى جهان عرب و جماعت شيعى مستقل از آخوندهاى ايران و داراى جاذبههائى براى گروههائى از شيعيان ايرانى، بزرگترين خطر براى ولايت فقيه بشمار مىرود. اين علاوه بر سودى است كه رژيم در شكست دادن امريكا براى خود مىبيند.
با اين ترتيب چگونه مىتوان تصور كرد كه هر حكومت آينده امريكا بتواند سياستهاى متفاوتى در پيش گيرد؛ مگر آنكه آخوندها از ليبى در تسليم اتمى و از چين در خوددارى از ماجراجوئى پيروى كنند و اگر امريكائيان در سخنان خود جدى باشند امتيازاتى در زمينه حقوق بشر بدهند كه در آن صورت آشكار نيست چه اندازه از ساختار كنونى قدرت پايدار خواهد ماند؟ (گفتگو و معامله امريكا با جمهورى اسلامى اگر با چنان شرايطى صورت گيرد و به چنان نتايجى برسد هيچ مانعى از نظر مردم ايران نمىتواند داشته باشد).
**
اين ژاپن اسلامى كه غرب از آن به هراس افتاده، در واقع در چه حال و روزى است؟ آمارها و اعلامهاى رسمى، از جمله خود مقامات اسلامى، هر روز گوشههاى تازهاى را از يك اقتصاد درهم ريخته و غير توليدى نشان مىدهد كه سالى تا ۱۲ ميليارد دلار (بر گرفته از استعفاء نامه يك نماينده مجلس و مانند هر چه مربوط به اين رژيم، پوشيده در ابهام دستها و مراجع گوناگون) كالاى قاچاق از مجارى رسمى، و به بهاى بيكار شدن ۵۰۰ هزار تن و جلوگيرى از رشد توليد داخلى، وارد مىكند؛ و خروج سرمايه از آن سر به سالى پنج ميليارد دلار مىزند. آمارهاى ديگر از اين ترس آورترند: ششصد هزار زن تن فروش در شهر تهران به تنهائى، فرار سالى ۱۵۰ هزار جوان تحصيل كرده كه ايران را كشور شماره يك در فرار مغزها كرده است، جمعيت بزرگ كودكان خيابانى.... تازهترين خبرها در چهارمين گزارش سالانه Foreign Policy Globalization Index آمده است كه ۶۲ كشور را در همه مناطق جهان از نظر درگير بودنشان در امور جهانى و بيرون از چهارچوب ملى، و سهمى كه در جهانگرائى دارند بررسى كرده است. اين ۶۲ كشور ۹۶ در صد توليد ناخالص داخلى و ۸۴ درصد جمعيت جهان را دربر مى گيرند. چهار كشور از اين شصت و دو كشور، حكومت دينسالار دارند (جمهورى اسلامى، موريتانى، پاكستان، حكومت انتقالى افغانستان).
منابع گزارش آمارها و دادههاى موسسات و سازمانهاى بينالمللى مانند صندوق جهانى پول و بانك جهانى و سازمان ملل متحد و كتاب سال آمارهاى بينالمللى و مانندهاى آن، عموما مربوط به سال ۲۰۰۲ است و نويسندگان، بررسى خود را در پنج مقوله (كاته گورى) آوردهاند.
۱- اندركنش interaction فرهنگى درجه انتشار باورها و ارزشها و گذار آنها از مرزها و توانائى مردم به يافتن دريچهاى براى نگريستن به جهان خارج و پيروى از آنچه بيرون از سُنت است؛ دسترسى به فيلمها، برنامههاى تلويزيونى، انتشارات چاپى وارداتى.
۲- همبندى integration اقتصادى بازرگانى، سرمايهگذارى خارجى، درآمد سرمايهگذارى خصوصى در خارج، پرداختها از خارج به افراد (مزد، كمكهاى خويشاوندان.)
۳- همبندى تكنولوژيك (همپيوستگى connectivity) . شماره بكاربرندگان اينترنت و ميزبانان تارنما website و «سرور» هاى آزاد و محفوظ از مداخله رسمى
۴- تماسهاى شخصى مسافرت و جهانگردى، آمد و شد (ترافيك) تلفنى بينالمللى، انتقال پول غير دولتى و ميان افراد.
۵- درگير بودن engagement سياسى. عضويت در سازمانهاى بينالمللى، سهمگزارى contribution مالى و نفرى در مأموريتهاى شوراى امنيت، عهدنامههاى بينالمللى تصويب شده، مقدار اعتبار و بدهى خارجى دولت.
در اين بررسى ده تاى اول و ده تاى آخر به ترتيب زيرند:
ده تاى اول: ايرلند، سنگاپور، سويس، هلند، فنلاند، كانادا، امريكا، زلاند نو، اتريش، دانمارك.
ده تاى آخر: برزيل، كنيا، تركيه، بنگلادش، چين، ونزوئلا، اندونزى، مصر، هند، ايران كه در همه مقولهها پائينتر از پنجاه و نهم است. (مىبايد توجه داشت كه چين و هند و تركيه سخت در پى رساندن خود به درجههاى بالاترند).
ممكن است بشردوستان مترقى در طيف چپ بگويند كه جهانگرائى، تازهترين مرحله سرمايهدارى و امپرياليسم است و چه بهتر كه كشورهاى استقلال دوستى مانند آن ده تاى آخر به اردوى امپرياليستها و چاكران آنها مانند ايرلند و فنلاند و دانمارك و اتريش نپيوسته اند. آنها ممكن است به اصل اين طبقهبندى و سنجههاى جهانگرائى اعتراض كنند و با انكار سهمگشادگى جامعه بر تاثيرات بيرون در پيشرفت و همپا شدن با زمانه، آن سنجهها را نشانه واپسماندگى نشمارند. آقاى رامين پرهام كه گزارش را درتارنماى www.iraninstitutefordemocracy.org آورده در دنباله آن آمارهائى از اداره امور مبارزه بينالمللى با مواد مخدر، گزارش استراتژى كنترل مواد مخدر (۲۰۰۲) و خبرگزارى ايسنا در ايران نقل كرده است كه تصوير ژاپن اسلامى را روشنتر مىسازد. جمهورى اسلامى راه ترانزيت عمده مواد مخدر از افغانستان به خليج فارس، تركيه و اروپاست. (اين در سنجههاى جهانگرائى نيامده بود). در حدود دو درصد ايرانيان (۳۴/۱ ميليون) بنا به آمار رسمى معتادند و ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار ديگر گاهگاه مصرف مىكنند. در ۲۰۰۱ از ايرانيان بالاى ۱۵ سال ۲/۸ درصد مواد مخدر مصرف كردند. ۶/۷ در صد موارد ثبت شده HIV مربوط به معتادان بوده است. در ۲۰۰۲ مقدار ۲۰۸ تن مواد مخدر در ايران كشف شد (كه بالاترين در جهان است) و بنا به گزارش ايسنا مواد كشف شده ۵۵ در صد مقدار مواد مخدر در گردش در ايران را تشكيل مىدهد (بنا به گزارشهاى غير رسمى، بخش مهمى از مواد كشف شده دوباره توسط مافياى اسلامى به گردش مىافتد.) در تهران ۸۰۰۰ باند روسپيگرى و مواد مخدر فعاليت دارند و ميانگين سن روسپيان از ۲۷ سال دو دهه پيش به ۲۰ سال رسيده است.
*** مىتوان با تكيه بر اين بررسىها اين مزيت را به زمامداران اسلامى داد كه در برنامه خود براى پائين آوردن جامعه به سطح خودشان كاميابىهائى داشتهاند. اين توصيه را بهشتى در همان ماههاى نخست پيروزى انقلاب به همدستانش كرد. او كه مردى هوشمند بود زود دريافت كه اداره جامعهاى مانند ايران از توانائى «طبقه جديد» بيرون است و به اين نتيجه رسيد كه اگر آنها به حد جامعه نمىرسند مىبايد جامعه را به حد آنها رساند. ولى سازندگان ژاپن آسيائى حتا در اين زمينه نيز نمىتوانند با خرسندى به دستاوردهاى بيست و پنج سال كشوردارى خود بنگرند. ايران با همه اينها هنوز نه بنگلادش و موريتانى است و نه حتا مصر و اندونزى. مانند دوران قاجار و در ابعاد بسيار بزرگتر، جامعه به رغم حكومت پيش مىرود. معتادان و روسپيان و باندهاى جنايت، از همه گونه فراوان است ولى در جمعيتى كه به هفتاد ميليون نزديك مىشود و هر چه از دستش بر مىآيد مىسازد و تغيير مىدهد و بهتر مىكند، چيزى نيست. حكومت، جز در قاچاق و تسليحات اتمى و معاملات نان و آبدار و رشوه گرفتن و انتقال سرمايه و تروريسم نمىخواهد با جهان خارج درگير باشد و همتش هم كه سلسله جنبان مىشود به دريوزگى عضويت ناظر اتحاديه عرب مىرود؛ ولى توده عظيم جمعيت جوان، جهان خارج را از هر راه باشد مىجويد و يكسره از فضاى ذهنى حكومتگرانش بيرون آمده است.
جهانگرائى و ناسيوناليسم ايرانى اكنون نيروهاى اصلى برانگيزاننده جامعهاند. ملتى كه در زير حكومت اسلامى بار ديگر به دفاع از هويت ملى خود در برابر عربزدگان برخاسته است طبعا به سرچشمههاى بزرگى ملى خود برمىگردد و آن را دستمايه بزرگيهاى آينده مىسازد. جهانگرائى، آمادگى براى درگير بودن با جهان بيرون، گشادگى بر انديشهها و رويكردها و شيوههاى ديگران و پيشرفتهتران، چنان همه جا را برداشته است كه جز دستگاه حكومتى و باريكهاى از روشنفكران سر در آبشخور چپ، مخالفى با آن نمىتوان ديد. بويژه كه جهانگرائى ريشه در تاريخ ما دارد. ايرانيان يكبار در پگاه شاهنشاهى و دولت جهانى خود با سودمندىهاى درگير بودن با تمدنهاى ديگر و از نظرهائى برتر، پى بردند و نخستين دوره جهانگرائى را در تاريخ جهان در آن دويست ساله فراز قدرت جهانى آغاز كردند. بار ديگر در سدههاى دهم تا دوازدهم، سيصد سالى به عنوان مركز يك جهانگرائى تازه- منطقهاى ميان چين و هند و آسياى مركزى و امتداد يافته تا اسپانيا- تمدنى را، بيشتر بر پايه تمدن ساسانى و فلسفه يونانى، بنياد گذاشتند كه يك نامش تمدن اسلامى و نام دقيق ترش «عصر زرين ايران» است. در آن دورههاى جهانگرائى، ايرانيان از رقابت ديگران به پشت باروهايشان پناه نمىبردند و در ميدان رقابت با بهترينهاى زمان در مىافتادند؛ از آنها مىآموختند و در مىگذشتند.
برخلاف نظر آن روشنفكران چپ، نه دوران ناسيوناليسم (به معنى سربلندى از دستاوردهاى گذشته، تلاش براى نگهدارى استقلال و يكپارچگى ملى و هويت مشخص ايرانى) سپرى شده است و نه مىتوان پشت واپسماندگى ايران در برابر تندباد جهانگرائى پناه گرفت. مردم ايران پادزهر جهانبينى اسلامگراى حوزه و حجره را در آگاه شدن هر چه بيشتر از گذشتههاى بزرگ خود مىجويند؛ و ايران نمىتواند تا ابد با كشاورزى و صنعتى كه توليداتش بيست و پنج در صد گرانتر از بازار جهانى است بسر برد. ملت ما چارهاى جز آن نخواهد داشت كه در يك حكومت بهتر پس از اين رژيم، مانند همه كشورهاى رو به توسعه سريع با بهرهگيرى از سرمايه و تكنولوژى و مديريت امروزى بر كارائى كشاورزى و صنعتى خود بيفزايد. استقلال به معنى بىنيازى از فراوردهها و دانشهاى ديگران نيست و تقسيم كار چه در يك كشور و چه در سطح جهانى روندى مقاومتناپذير است. هيچ لازم نيست عربستانهاى جهان در شوره زارهايشان گندم بكارند و ايران همه فولاد مصرفى خود را توليد كند. استقلال و رويكرد درست به جهانگرائى، امروز به معنى افزودن بر سهم خود در داد و ستد و اندر كنش interaction جهانى است نه گوشه گرفتن در پيله خود. «ناسيوناليست» هاى نوينى كه از ناسيوناليسم، ديوارهاى حمايتى براى هميشگى كردن واپسماندگى ايران را مىفهمند بهتر است به آسياى جنوب شرقى بنگرند، به مردمانى كه به گذشتههاى خود حتا بيش از ما مىنازند و با آغوش باز به جهانگرائى كه بازارهاى اروپا و امريكا را بر آنها گشوده است (سالى پنجاه ميليارد دلار فزونى صادرات چين به امريكا يك نمونهاش) روى آورده اند. اين «ناسيوناليستها» يكبار ديگر ترجيح دادهاند در طرف عوضى تاريخ باشند.
جمهورى اسلامى در زير نام استقلال با همه توان مىكوشد از سوئى تماس ايرانيان را با جهان بيرون محدود كند و جلو «هجوم فرهنگى» را بگيرد، و از سوى ديگر بجاى وارد كردن تكنولوژى و مديريت مدرن كه ناچار بخش مهمى از آن همراه سرمايه مىآيد، سيل واردات كالاهاى خارجى را به بازار سرازير كند. براى ملت ما همين اندازه مبارزه با جهانگرائى بس است و روشنفكران چپگرا بهتر است غرب ستيزى خود را در جاى ديگر مصرف كنند. همسوئى با حوزه و حجره بيست سى سالى پيش به فاجعه امروز انجاميد و بهتر است ديگر ادامه نيابد.