انقلاب مشروطه هیچ بدى براى ایران نداشت و هر چه از پیشرفت داریم با جنبش مشروطه به ایران راه یافت بر خلاف ۱۴ مرداد كه همه نیروهاى سیاسى را برضد استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى متحد كرد، ۲۸ مرداد جامعه سیاسى ایران را به دو پاره كرد و در یك جنگ بیهوده فرسود. هر چه هم صاحبان عزاى ۲۸ مرداد اصرار بر ندیده گرفتن داشته باشند ۱۴ مرداد همان اندازه مال آنهاست كه اردوى مقابلشان . در ایران سیلاب پر زور رویدادها صد سال و پنجاه سال پیش را از یاد مردم زدوده است ما خوبیم چون فلان خوب یا بد بوده است به كار تهیدستان مى خورد و از تهیدستى تا ورشكستگى راهى نیست.
روزهاى تاریخى مانند زیبایی، در چشم بینندهاند. كسان مىتوانند نظرهاى متفاوت خود را درباره روزهاى تاریخى داشته باشند و در پایان، تاریخ داورى خواهد كرد. ماه مرداد براى ایرانیان یادآور دو روز مهم است، چهاردهم و بیست و هشتم. از پنجاه سال پیش رقابتى میان این دو روز بر سر جایی كه در خودآگاهى ملى ایرانیان دارند درگرفته است كه معانى سیاسى و فرهنگى مهم دارد. تا ۱۳۳۲ هر چه در مرداد بود به روز پیروزى (مرحله نخستین) انقلاب مشروطه برمیگشت؛ روزى كه شاه قاجار، در آستانه مرگ به توصیه صدر اعظم خود به پیكار مردمى گردن نهاد و فرمان مشروطیت را امضاء كرد. تا ۱۳۳۲/۱۹۵۳ چهارده مرداد در نگرش تاریخى سراسر سیاسى شده ایران تنها روزى بود كه همه در بزرگداشت آن همداستان بودند. از چپ و راست گروهى نبود كه آن را مهمترین روز تاریخ همروزگار ما نشمارد. اما از آن پس ۲۸ مرداد براى گروههاى مخالف پادشاهى اهمیت روزافزون یافته است و از انقلاب اسلامى به بعد عملاً جا را بر ۱۴ مرداد تنگ كرده است. امروز اسلامیان مشروطه را دشمن بزرگ خود مىشمارند؛ چپگرایان آن را با پادشاهى یكى مىدانند و از تقویم خود پاك كردهاند؛ و مصدقىها اگر هم به یاد ۱۴ مرداد بیفتند با بیمیلی است. براى همه آنها بیست و هشتمین روز است كه در ماه مرداد اهمیت دارد. در برابر آنان مشروطه خواهان و دیگر هواداران پادشاهىاند كه ۱۴ مرداد را بزرگ مىدارند و به چهارده روز پس از آن در تقویم كارى ندارند. پذیرفتن یا نپذیرفتن ۱۴ مرداد، یك جداکننده بزرگ گرایشهای سیاسى از یكدیگر شده است. در فضائى كه اختلاف، آن را برداشته است ما كشاكش بر سر روزهاى تاریخى را كم داشتهایم ولى چارهاى نیست. روزهاى تاریخى مانند شخصیتهایی كه نقشى در رویدادها داشتهاند موضوع ارزیابى همیشگى هستند تا گذر زمان و درگذشتن هماوردان، نقش هموار كنندهاش را بازى كند. این كارى است كه در همه جامعهها پیش مىآید. براى مقایسه روزهاى تاریخى مىباید به عواملى مانند اهمیت آنها در زمان خود، تأثیری كه بر آینده گذاشتهاند و سودمندیشان براى آیندگان توجه كرد. چهارده مرداد یادآور نخستین انقلاب آزادیخواهانه در آسیا و كشورهاى مستعمره و نیمه مستعمره است كه الهامبخش ملتهای بسیار شد. در خود ایران انقلاب به جنبش تجدد و مرحله عملى آن، نوسازندگى در همه زمینهها، انجامید كه در بیشتر سده بیستم كم و بیش و در جاهایی بهتر و جاهایی بدتر ادامه یافت و ایران را كشور دیگرى كرد. پیام آن انقلاب امروز نیز بازتاب دارد زیرا جامعه ایرانى هنوز درگیر پیكار مدرنیته است و طرفه آنكه در آغاز سده بیست و یكم به حالى قابلمقایسه با صد سال پیش خود افتاده است: یك نظام فاسد قرون وسطایی، تركیبى از تازهترین تكنیكهاى سركوبگرى در خدمت واپسماندهترین اندیشهها، در برابر جمعیتى بیدار و به حد مرگ بیزار از حكومت؛ یك حكومت قاجارگونه در بلبشو و تكه پارگى خود، رویارو با یك توده بیگانه شده و خواستار دگرگونى ریشهاى، و هر دو طرف معادله بسیار نیرومندتر از صد سال پیش. چهاردهم مرداد ممكن است یادآورى نشود ولى آثار آن برطرف نشدنى است زیرا از آن انقلاب هیچ بدى به ایران نرسیده است. هر چه در آن است شوق آزادى و پیشرفت و بزرگى است؛ نگاه به آینده است با گوشه چشمى به بهترینهاى گذشته. انقلابى است كه هر كه امروز سخنى براى آینده ایران دارد در طرف برندگان آن است. هر دو سوى طیف سیاسى ایران كه در برابر رژیم اسلامى صف آراسته در شمار آن برندگان است و مىتواند در میراث آن انباز شود، حتا اگر آن را انكار كند یا نادیده بگیرد، چنانكه چپگرایان و پارهاى از مصدقىها مىكنند. هر گوشه آن انقلاب مایه سربلندى ملى است، از جنبش فكرى كه پیشگام پیكار سیاسى شد؛ از كیفیت رهبرى كه بسیارى از ستارگان درخشان سیاست و فرهنگ زمان را دربر گرفت؛ از پیكار مسلحانه قهرمانانه تا رفتار بلندنظرانه با شکستخوردگانی كه جایی براى آشتى نگذاشته بودند. سالروز انقلاب مشروطه مىتواند ایرانى را به یاد همه چیزهایی كه با جنبش مشروطه به ایران آمد بیندازد. نخستین آموزشگاههای نوین به شیوه اروپائى (در تبریز و با پیشگامى حسن رشدیه) كه آموزگاران آذربایجانى اصرار داشتند درسها به فارسى باشد و آخوندها آنها را آتش مىزدند. روزنامه مردمى (نه وقایع اتفاقیه دولتى) و حزب سیاسى و اتحادیه كارگرى؛ رمان و تئاتر و داستان كوتاه و شعر نو، بیدارى زنان و آغاز جنبش رهایی زن؛ عرفیگرائى؛ (سكولاریسم) انتخابات و مجلس و جامعه مدنى. او مىتواند ایران سال ۱۹۰۵ را با ایران سال ۱۹۷۹ مقایسه كند (یك نگاه به عکسها بس است) و ببیند كشورش به بركت آن انقلاب از كجا به كجا رسید. دید و انرژى كه آن انقلاب به جامعهاى نیم مرده داد حتا با انقلاب اسلامى نیز از میان نرفت و صد سال است كه گاه با شتاب و گاه افتان و خیزان، گاه در ژرفا و گاه بیشتر در سطح، ایران را بر راه مدرنیته پیشتر مىبرد. ایرانى اگر از نزدیكتر بنگرد از خود خواهد پرسید كه اصلاً ما در تاریخ نزدیکمان روزى مهمتر از چهارده مرداد داریم؟ براى بخشى كاهنده از طیف سیاسى ایران چنان پرسشى بیجاست. مسلماً روز مهمتری هست كه نباید گذاشت از برابر چشمان محو شود. روزى هست كه نه سالى یکبار، بلكه اگر شد هر روز، مىباید یادآوریاش كرد. روزى هست، درست در سنت صحیح عاشورا، با معصومین و شهیدان و اشقى» با گریه و عزادارى و نفرین و آرزوى انتقام. روزى است در حكم پایان جهان. از آن روز بود كه درهاى خرمى و خوشبختى، میهندوستی و خدمت، انسانیت و دمكراسى و لیبرالیسم، خردگرائى و استقلال، اصالت و نه تقلید از غرب منحط، بر ایران بسته شد. تاریكى اهریمن بر روشنایی اهورامزدا ظفر یافت. آن روز كه در اهمیت از همه روزهاى تاریخى ایران مىگذرد ۲۸ مرداد است. *** درباره ۲۸ مرداد و بهویژه اسباب و عوامل آن اختلاف بهاندازهای زیاد و عقاید چنان پابرجاست كه تكرار سخنان پنجاه ساله به هیچ جا نمىرسد. از آن موارد است كه مىباید بر موافقت نداشتن موافقت كنیم (این یكى از فضیلتهای مدنى است كه مىباید از فرهنگ سیاسى آنگلوساکسون بیاموزیم.) ولى مىتوان دست كم بیطرفانه به پارهاى آثار زیانآور آن رویداد بر تاریخ نیمقرن گذشته نگاهى انداخت و درسى براى امروز گرفت. برخلاف ۱۴ مرداد كه همه نیروهاى سیاسى ایران را برضد استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى متحد كرد، ۲۸ مرداد یادگار شكاف سیاسى پرنشدنی است كه جامعه سیاسى ایران را دوپاره كرد و در یك جنگ بیهوده فرسود، و در برابر استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى هردو، بیدفاع گذاشت تا یكى سرانجام جاى دیگرى را گرفت. سودازدگى آن رویداد كه بخش مهمى از طبقه سیاسى ایران را ازنظر سیاسى و فكرى منجمد كرد و از پیشرفت بازداشت، سیاست ایران را، ضعیفتر از آنچه پیش از آن بود، تا خودكشى ملى رسانید. رویداد تأسفآوری بود براى همه طرفهای آن. حتا كسانى كه ۲۸ مرداد را پیشدستی بر یك كودتاى كمونیستى مىدانند، ترجیح مىدهند كه كار رهانیدن ایران از تسلط حزبى كه تا دهه هشتاد (میلادى) دنبال كودتاى هوادار شوروى بود به آنجا نمىكشید. (آسانى سقوط مصدق و ابعاد قدرت نظامى حزب توده كه بعداً آشكار شد، چنان احتمالى را بسیار زیاد جلوه مىدهد. ششصد هفتصد افسر شبكه نظامى تنها بخشى از رخنه آن حزب در ارتش بودند و شبكه درجهداران وابسته به حزب هرگز كشف نشد.) ۲۸ مرداد روزى بود كه به عنوان یك نماد بیمارى پیكره سیاسى ایران خواهد ماند. كشورى كه یك سال پیش از آن امپراتورى بریتانیا را شكست داده بود، بى مداخله امریكا نمىتوانست مشكل سیاسى درونى خود را حل كند. پادشاهش براى صدور فرمانى كه در اختیار قانونى او بود صد گونه فشار و اطمینان دولتهای بیگانه را لازم مىداشت و از یك مأمور آمریكائى براى بازگرفتن تاج شاهى سپاسگزارى مىكرد و پیشواى ملىاش (در پاسخ دكتر غلامحسین صدیقى) از اینكه به دست دشمنانش سرنگونشده است شادى مىنمود. هر چه هم صاحبان عزاى ۲۸ مرداد اصرار به ندیده گرفتن داشته باشند، ۱۴ مرداد همان اندازه مال آنهاست كه مال اردوى مقابل، «اردوى اهریمن» كه انتقام پیروزیاش را در ۲۲ بهمن پس داد (آن انتقام بر كدام گروهها گرانتر افتاده است؟) این جایی است كه ما مىتوانیم از آن آغاز كنیم. هیچیک از ما در هر جاى طیف سیاسى كمترین دعوى مالكیت بر انقلاب صد سال پیش نمىتواند داشت. نیاکان همه ما در آن شركت داشتند و بد و خوب انقلاب و هر چه از آن برآمد با همه ماست. مىتوانیم دستکم ارج گزاری آن را نقطه اشتراك خودسازیم و در این اشتراك هیچکس چیزى از دست نمىدهد. هر كس آزادى و ترقى مشروطه را بخواهد و تجدد را مسأله مركزى ایران بداند وارث انقلاب مشروطه است، هر برنامه سیاسى داشته باشد و هر شكل حكومتى براى ایران بخواهد. آن انقلاب مایه سربلندى همه ما بهعنوان مردم ایران است. هیچکس هیچگاه لزومى بر توجیه آن نداشته است یا بهر دلیل از بابت آن پوزشى نخواسته است. همه آنها كه امروز از آن دورى مىجویند مهرومومهای دراز ستاینده و مدافعش بودهاند. در برابر، اگر از ۲۸ مرداد وسیله حمله به محمدرضا شاه و گریه بر مظلومیت دكتر مصدق را بگیرند چه از آن خواهد ماند كه به یادآورى هر روزه و هر ساله بیرزد؟ در ۲۸ مرداد جز یك سلاح سیاسى گروهى، چیست كه آن را یك روز بزرگ تاریخى كند؟ و شكافى را كه در طبقه سیاسى ایران انداخت تا كى مىشود ادامه داد؟ اهمیت ۲۸ مرداد براى آینده ایران در آن است كه بهر بها از تكرار وضعى كه درمانده از گشودن مسائل خودمان، به دیگران فرصت مداخله بدهیم جلوگیرى كنیم؛ بهویژه در اوضاع و احوالى كه جمهورى اسلامى با سیاستهای نابخردانهاش ایران را در چشم توفان گذاشته است و ممكن است قدرتهای بزرگى در دشمنى با رژیم و براى حفظ امنیت خود تا جاهاى خطرناكى بروند. اما اگر مىخواهیم از ۲۸ مرداد درس درستش را بگیریم مىباید آن را از یك اسلحه سیاسى صرف بدر آوریم. پنجاه سال جنگ در دو سوى ۲۸ مرداد بس است. امروز مىباید بجاى گذشته دور به آینده نزدیك و مخاطرات بزرگى كه در پیش است بیندیشیم. بقایاى نسلى كه هنوز مىتواند خدمتى (و جبران بیخدمتىهائى را) به مردم خود بكند اگر امروز هم نتواند به مصلحت بزرگتر ملى بیندیشد و جنگ بر سر روزهاى تاریخى را از دست بگذارد دیگر چه فرصتى خواهد بود؟ كسى انتظار ندارد كه اصحاب ۲۸ مرداد از آن «مهمترین روز تاریخ ایران» یا نظر خود چشم بپوشند. اما این اندازه مىتوان انتظار داشت كه آن را در مركز استراتژى خود نگذارند. مبارزه آنها با ۲۸ مردادیها بیمعنی است زیرا با چنان كسانى سروكار ندارند. چند نشانه لازم است تا این كسان را به خود آورد كه اگر به كشمكشهاى بیمعنی و بینتیجهشان پایان ندهند دیگران برایشان تصمیم خواهند گرفت؟ ما این بحثها را بیشتر در بیرون داریم. در خود ایران سیلاب پر زور رویدادها، صد سال و پنجاه سال پیش را از یاد مردم زدوده است. كیست كه در زیر واقعیت زشت زندگى هر روزه در دامن اسلام عزیز آخوندها، و در برابر دورنماى هراسآور پایانى كه سیاستهای رژیم براى آن تدارك مىبیند، پاس ۱۴ مرداد را بدارد یا در سوگ ۲۸ مرداد بنشیند؟ اگر ما مىخواهیم اندكى حس اندازه به بحث سیاسى-تاریخى بیاوریم به امید آن است كه بقایاى یك نسل به پایان رسیده، خود را از زندان گذشتهاش برهاند و همزمان مردمى شود كه کارهایی لازمتر از ستایش و نكوهش پیشینیان دارند. تاریخى كه سرانجام مال همه مىشود و بد و نیكش بر ملتى كه آن را ساخته و زیسته است مىافتد چه بهتر كه زودتر از میدان نبرد اشخاص و گروهها بدر آید. *** تفاوت پختگى سیاسى و رشد فرهنگى جامعهها از رفتارى كه با روزها و شخصیتهای تاریخى دارند بهتر از همه آشكار مىشود. چرچیل نهتنها به دلیل نقش حیاتى خود در رهایی جهان از فاشیسم، بلكه از نظر ابعاد شخصیت خود یك شخصیت استثنائى براى همه زمانها بشمار مىآید. مردم انگلستان همان چرچیل را در فرداى پیروزى بر هیتلر به شكست انتخاباتى دچار كردند و باافتخار به خانهاش فرستادند. نه حزب محافظهکار هیچگاه داشتن چرچیل را به رخ حزب مخالف كشید و از پیروزى بزرگ او سرمایه سیاسى ساخت نه حزب كارگر از نداشتن شخصیتى مانند چرچیل احساس كمبود كرد. انقلاب فرانسه یا انقلاب امریكا روزهاى بزرگى هستند ولى كسى با چسباندن خودش به آنها در پى كسب مشروعیت نیست. شخصیتها و روزهاى تاریخى اگر هم سودمندى سیاسى داشته باشند از نظر ارتباطى است كه با مسائل روز مىیابند. حزب جمهوریخواه امریكا به داشتن رونالد ریگان سربلند است ولى جرج بوش كه بسیار میخواهد كلاه او را بر سر گذارد هرگز نمىگوید به من رأى بدهید چون ریگان چنان و چنین بود و كارتر دمكرات چنین و چنان. تبلیغات جمهوریخواهان، آنهم غیرمستقیم به سودمندى سیاست مالیاتى ریگان و قدرتنمائی او در برابر دشمنان امریكا اشارههایی مىكند ولى بوش نام ریگان را نیز در سخنرانىهاى انتخاباتى خود نمىبرد. اگر سیاستگران آمریكائى آنگونه بهرهبرداری سیاسى را به جاهایی برسانند كه ما مسلم مىگیریم و اصلاً امرمان بى آنها نمىگذرد كمترین فرصتى از سوى رأیدهندگان نمىیابند. ما تنها ملتى نیستیم كه در تاریخ خود روزهاى خوب و بد و شخصیتهای بزرگ و نه چندان بزرگ داریم ولى مردمان پیشرفته مانند گروههایی از ما كار روزانه خود را براى كشمكش بر سر آنها نمىگذارند. نهتنها یك حزب سیاسى با رهبر خود زنده نمىماند و به مرگ محكوم نمىشود؛ انرژى ملى نیز در جنگ بر سر روزها و كسان بر باد نمىرود. مردم از رهبران و احزاب، فاضل بودن پدرشان را نمىپرسند. در خود ایران نیز مردم مىخواهند بدانند هر كس چه در انبان دارد؛ تکیهبر افتخارات پیشینیان بس نیست. مىتوان انتظار داشت كه سرمایههاى سیاسى منفى نیز دیگر چندان بكار نیاید. دیگر فاصله گرفتن از خمینى، محكوم كردن او و بدترین حملات به او نیز گروهها را شایسته حكومت كردن نمىسازد.؛ محمدرضا شاه كه جاى خود دارد. آنها كه دنبال بهرهبرداریهای آساناند بازى را از هماکنون باختهاند. دعوى اداره یك کشور به صلاحیتهای بسیار بیشترى نیاز دارد و بد بودن دیگرى، اگر واقعیت هم داشته باشد دلیل خوبى خود نیست. یك سازمان سیاسى كه پیش از همه و با روشنى بیش از همه، خود را به پادشاهى مشروطه متعهد ساخته در رفتار با گذشته خویش و دیگران، با تاریخى كه موضوع اصلى كشمكشها شده، سرمشقى گذاشته است كه جاى توجه دارد. براى حزب مشروطه ایران آسانتر از آن نمىبود كه تكیه خود را بر مقایسه بگذارد. ما خوبیم و بقیه بدند چون در زمان ما بهتر بود و در زمان بقیه بدتر شد. حزب مىتوانست هر شخصیت و هرروزی را كه چون سلاحى بر ضد آن بكار مىبردند با شخصیت و روزى بهتر، یا دستکم به رخ كشیدن شخصیت و روزى بدتر از سوى مقابل، از اثر بیندازد. مىتوانست وارد هر مسابقه زیبایی (درواقع لجن پراكنى) بشود و زشتى خود را پشت زشتى دیگران بپوشاند. چنان رفتارى سرهاى تهى بسیارى را گرم و دلهای سوخته بسیارى را خنك مىكرد؛ و البته آن مقدار مبارزهاى راهم كه مىتوان با جمهورى اسلامى كرد به پستى و بیآبروئی همه دست در كاران مسابقه مىكشید. از آن بدتر هیچ نتیجهاى جز ادامه بیمارى و ضعف سیاسى گذشته براى آینده ایران نمىداشت. آنچه در رویكرد این حزب قابلملاحظه است اكراهى است كه با همه بستگى بنیادى به جنبش مشروطه، در بهرهبرداری سیاسى از آن دارد. بهرهاى كه حزب مشروطه ایران از آن جنبش مىبرد ژرفتر رفتن در پیام آن، سازگار كردنش با اوضاع و احوال امروز، و فراخواندن گرایشهای سیاسى دیگر است كه آن جنبش را از آن خود بدانند و كمك كنند كه زمینه مشترك دیگرى براى همراهی علاوه بر مجلس مؤسسان و همهپرسی براى نظام آینده ایران پیدا شود. روزها و شخصیتهای تاریخى هستند، نه براى به دست آوردن اعتبار سیاسى؛ اعتبار را مىباید از خود گرفت. ما خوبیم چون فلان خوب یا بد بوده است به كار تهیدستان مىخورد و از تهیدستی تا ورشكستگى راهى نیست. ما اگر هم بخواهیم مدعى میراث دورهها و شخصیتهای باشیم باید میان میراث با ارث تفاوت بگذاریم. میراث مال همه است، هر كه بخواهد. در حزب مشروطه ایران دنبال ارث گذشته نیستند چون نمىخواهند مانند گذشته باشند. وارث، كسى كه مىخواهد ارث گذشته را ببرد، مىباید مانند آن رفتار كند. همه ما بهتر است ارث گذشته را فراموش كنیم. نباید بخواهیم هیچ گذشتهاى تكرار شود. این اسطورهزدائی از رویدادها و شخصیتهای تاریخى كه براى مردمى پرورشیافته باروحیه عاشورائى آسان نیست یك دگرگونى لازم در منش ملى ماست. نیاز حیاتى به مردگان، تناقضى است كه ایستائى و واپسماندگی را در خود دارد. حتا جنبش مشروطه سراسر افتخارات و درخششها نبود. یك اقلیت كوچك، ناآزموده و نیمه سواد، ارابه شكسته به گل نشستهاى را هر چه توانست حركت داد و زود از نفس افتاد، و بیش از آنهم نمىشد. جامعهاى كه یك دوره دراز تاریخى در خرافات و بینظمی فرورفته بود اصلاً در چند صد ساله گذشته نمىتوانست اسطوره بیافریند. ما حقداریم از اینكه توانستیم بمانیم و از همگنان درگذریم (از بیشترشان در بسیارى جاها) خرسند باشیم. ولى در بافتار context جهانى هنرى نکردهایم. ماندن در آن گذشتهها همتمان را پست و پاى رفتارمان را سست مىكند. صد سال گذشته به بیهوده بر این ملت نگذشته است و به آن توانائى داده است كه صدسال بسیار بزرگترى داشته باشد. سخنرانى سالروز مشروطیت، واشینگتن، ۳۱ ژوئیه ۲۰۰۴