مشروطیت ایران، كه امسال 61 ساله میشود، یادگار انقلاب ناتمام ملت ایران است. ما این انقلابی را كه عملاً از مبارزه بر ضد امتیاز تنباكو در 1270 (1891) شروع شد، نه هنوز به پایان رساندهایم و نه حتی بهدرستی قدر شناختهایم.
دوره اصلی پیكار انقلابی از 1284 تا 1290 (1905-1911) باآنکه از درخشانترین صفحات همه تاریخ طولانی ایران است، تاكنون جای شایسته خود را در فرهنگ سیاسی ایران نگرفته است؛ ملاحظات درجه دوم و فرعی درباره رفتار یا حتی مقاصد رهبران انقلاب در لحظهها و مراحل مختلف، ارزیابی نادرست هدفهای انقلاب و موفقیتهای آن و اهمیت دادن بیشازحد به شکستهای داخلی و خارجی انقلاب مشروطه، ما را از شناختن سهم واقعی آن در ساختن ایران نوین بازداشته است.
اهمیت انقلاب مشروطه برای ایران نوین بیش از آن است كه صفات و طرز عمل رهبران مشروطه آن را ناچیز سازد. اینكه فلان رهبر انقلابی بر جان خود بیمناك بود، یا دیگری سواد درستی نداشت، یا دیگری در پی منافع شخصی خود میگشت، یا دیگری با بیگانگان سر و سری داشت، یا دیگری خود را برتر از قانون میپنداشت و اینكه رهبران مشروطه درمجموع روشنبینی و قدرت عمل لازم را برای دفاع از انقلاب فاقد بودند، چیزی از ارزش جنبش مشروطه نمیکاهد. در شرایط آن روز ایران- و منتقدین انقلاب مشروطه میتوانند حتی شرایط شصتساله پسازآن را نیز در شمار آورند- جنبش مشروطه یك حركت اصیل عمومی ملت ایران بود؛ نخستین جنبش ملی آزادیخواهانِ ایرانیان در طول تاریخ خود.
قدرت فوق طبیعی
مبالغه در مداخله و تأثیر نفوذهای خارجی عامل دیگری در دستکم گرفتن دامنه و قدرت جنبش مشروطه بوده است. اعتقاد سادهلوحانه معمولی ایرانی، كه تنها پس از مبارزه ملی كردن نفت، اندکاندک تصحیح شد، به انگلستان قدرتی مافوق طبیعی میداده و آن را در همهجا حاضر و بر همه كار قادر میشمرده است. این حقیقت كه در یك مورد مشروطه خواهان در سفارت انگلیس بست نشستند و پشتیبانی نیمه دلانهای كه در بعضی مراحل از جانب دولت انگلستان نسبت به جنبش مشروطه ابراز گردید، واقعیت موضوع را پوشیده داشته است و دستاویز استدلالهای سطحی بر ضد اصالت جنبش ملی ایران شده است.
بسیاری از ظاهربینان فراموش کردهاند كه پشتیبانی اخلاقی دیپلماسی انگلستان به جنبشی داده شد كه هم آنگاه اذهان ایرانیان آگاه را در همهجا فروگرفته بود، نهضت تمامعیاری كه از كنترل حكومت خارجشده بود. این پشتیبانی اخلاقی نیز آنقدر پایدار نبود كه انگلیسها را از تجزیه بالفعل ایران با همكاری روسها در 1907، یك سال پس از پیروزی مشروطه خواهان بازدارد.
آنها در عمل كمتر از حكومت تزاری، بدخواه حكومت نوین مشروطه و ملی ایران نبودند. در 1911 از اولتیماتوم روسیه پشتیبانی كردند، كه انفصال و اخراج مورگان شوستر، مستشار مالی دولت ایران را میخواست. در تاریکترین ساعات پیكار با محمدعلی شاه و حامیان روسی او، ملیون و آزادیخواهان نه به انگلیسها، بلكه به مردم، به آن هزاران زنان و مردان گمنامی كه زندگی خود را فدای امر ملی كردند، متكی بودند. اگر هم جنبش مشروطه نیمهکاره پایان یافت، در قسمت مهمی به سبب فشار مشترك روس و انگلیس بود، كه شیرازه كارها را از هم گسست و حكومت جوان مشروطه را در هر قدم ناكام ساخت.
جنبش مشروطه كه در 1284 آغاز شد، با اعطای مشروطه در سال پسازآن پایان نیافت؛ دوره مهمتر آن، سالهای مبارزه مسلحانه با محمدعلی شاه بود. (88-1286) حوادث برجسته این دوره، دفاع از ساختمان مجلس، محاصره دراز و قهرمانی تبریز، تصرف پایتخت بهتوسط ستونهای گیلان و اصفهان و پسازاین دوره، درهم شكستن قطعی محمدعلی شاه و پشتیبانانش، به جنبش یك وجهه واقعی ملی و انقلابی داد. این نكته را نباید ازنظر دور داشت، هرچند جنبش مشروطه در برپاساختن یك حكومت واقعی دموكراتیك در ایران كامیاب نگردید.
سند محافظهکارانه
اما جنبش در هدف اصلی خود موفق شد: در تجهیز نیروهای ملی به دفاع از كشور، اعتقاد به بهاصطلاح شكست انقلاب مشروطه از سوءتفاهم علل اصلی جنبش و هدفهای واقعی رهبرانش ناشی گردیده است. از 1270 (امتیاز تنباكو) اعتراض عمومی كه پیوسته بالا میگرفت، بر ضد دادن امتیازات به خارجیان بود. قیام بر ضد امتیاز تنباكو، آغاز جنبشی بود بهمنظور جلوگیری از سرنهادن به قدرتهای استعماری. فكر عدالتخانه بعدها پیش آمد و در جریان قیام عمومی به درخواست مشروطه تبدیل و تكامل یافت.
خود قانون اساسی 1285 یك سند محتاطانه و محافظهکار است كه، نوع بسیار محدودی از دموكراسی را در نظر دارد. مفاد آن، در عمل تودههای دهقان را از اعمال حقوق سیاسی خود، چنانكه در قانون اساسی تعریفشده، محروم میدارد. (هرچند در اصلاح بعدی قانون انتخابات، اعمال این حق درواقع به زمینداران واگذار گردید)، شامل هیچ عنصر تغییر اجتماعی نیست، چه رسد به انقلاب اجتماعی و حكومت برگزیدگان و طبقه متوسط كوچك آن زمان را جنبه قانونی و نهادی میبخشد.
ولی این قانون بهصراحت و تفصیل تمام وسیلهای برای پایان دادن به تسلیم در برابر ابرقدرتهای امپریالیستی و اعمال نظارت بر سیاستهای بیملاحظه سلسله قاجار است، كه به سبب بیتفاوتی خود در مورد استقلال ملی، از مدتها پیش بیاعتبار شده بود؛ و همین استقلال ملی هدف عمده انقلابیون بشمار میرفت. آنها با محمدعلی شاه بر سر وامی كه از انگلیس و روسیه میخواست، در كشاكش افتادند. در این وام آنها تهدیدی متوجه استقلال ایران میدیدند و در برابر آن ایستادند؛ چنانكه بعداً در برابر فشارهای روسیه در 1911 ایستادند و در برابر كوشش انگلستان در 1919 برای تحمیل سرپرستی خود بر ایران.
در این زمینه بخصوص جنبش مشروطه پیروزی درخشانی بود. مشروطه خواهان، اگرچه سرانجام در موج جنگ بزرگ غرق شدند، توانستند ایران را دستکم چنانكه بود نگهدارند. همین روح ناسیونالیسم نگهدارنده بود كه چهلوپنج سالی بعد، بار دیگر درخواستهای امتیاز نفت را از جانب همسایه شمالی به مبارزه طلبید و موقعیت مسلط انگلستان را در امور ایران منهدم ساخت. این تصادفی نیست كه بزرگترین شعار انقلابی آن دوران «زندهباد ملت ایران» بود. این ناسیونالیسم زمینه اصلی انقلاب مشروطه را تشكیل میدهد. مردم ایران با انقلاب مشروطه كوشیدند وارد صحنه زندگی ملی شوند. قانون اساسی میبایست چهارچوب حقوقی این خواست آنان را فراهم آورد و اگر در قصد خود كامروا نشدند، به سبب آن بود كه تنها چهارچوبهای حقوقی كفایت نمیکرد و از همین روی بود كه انقلاب ناتمام ماند.
بااینهمه انقلاب مشروطه و قانون اساسی، وظیفه خود را در تبدیل ایران به یك جامعه نوین در همه شصت سال گذشته برعهدهگرفته است و امروز نیز پایه آزمایشی بشمار میرود كه اگر موفق شود، از بسیاری مجاهدات كشورها در جهت نوسازی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی پایدارتر و قابل زندگیتر خواهد بود. قانون اساسی شصتساله ایران- کهنسالترین قانون اساسی در سراسر خاورمیانه كه هنوز معتبر است- با همه تخطیها كه از آن شده، سندی است كه در خامی و ابهام خود، همه عناصر سنت سیاسی ایران را به همآمیخته است و ظرفیت قابلملاحظهای برای انطباق یافتن بر اوضاعواحوال متغیر دارد.
راهحل ملی
ازلحاظ ظاهری، تاریخ شصت سال گذشته داستان غمانگیزی از فشار آوردن و محدود كردن قانون اساسی بوده است؛ اما در عمل، ایران در همه مدت مبانی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یك حكومت مشروطه را پایهگذاری میکرده است. نخست امر رهایی یافتن از حكومت مطلقه قرونوسطایی بود، سپس برپاساختن یك شالوده اداری نوین و توسعه ارتباطات و صنایع در دوران رضاشاه، آنگاه درهم شكستن برتری قدرتهای استعماری و امپریالیست در امور ایران- كه در مبارزه ملی كردن نفت به اوج خود رسید- و اكنون، با الغای زمینداری و تغییرات انقلابی كه سپاههای دانش و بهداشت و آبادانی در روستاها به وجود میآورند، كشور یکقدم دیگر به اجرای بهتر قانون اساسی نزدیکتر میشود.
جنبش اجتماعی و اقتصادی كه میبایست جنبش سیاسی مشروطه را تكمیل كند، اكنون مانند بهمنی درراه است. با از میان رفتن زمینداران و خانهای فئودال و بسط سواد و برخوردهای روزافزون میان شهر و ده، بعضی موانع سیاسی و اجتماعی درراه مشاركت عمومی، بیشتر از پیش پای برداشته میشود.
ما سالها در پی یك راهحل ملی بودهایم؛ درزمینهٔ سیاسی قانون اساسی، خطوط اصلی این راهحل را فراهم داشته است. مشروطیت هنوز پرقدرتترین نیروی سیاسی و نقطه تجمع تقریباً همه تمایلات سیاسی ایران است و امیدبخشترین آغاز برای توسعه و تحول تئوریك و ایدئولوژیك بیشتر بشمار میرود. به مشروطیت زندگی واقعی بخشیدن و آن را بهصورت یك قدرت مؤثر درآوردن- نه صرفاً بهصورت تقاضاهای عقیم برای اجرا و اعمال بعضی مواد قانون اساسی- نخستین وظیفه سیاسی روشنفكران است.
به مشروطیت باید در تمامیت آن نگریست، با همه كاربردهایش. مشروطه یك چهارچوب حقوقی معمولی نیست كه بنا بر اقتضای موقع مورد تعبیرات مختلف قرار گیرد. اینیک فلسفه حكومت است، بر اساس نیازها و اوضاعواحوال خاص ایران. در صورت واقعی خود، مشروطه از عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی جدائیناپذیر است.
نفس فكر ناشی شدن همه قدرتها از مردم، مستلزم درجهای از مشاركت عمومی است كه تنها، در سطحهای معین توسعه سیاسی و اقتصادی امكان خواهد داشت.
با مشروطه بهعنوان یك نما، یك مجموعه مرده اصول، رفتار كردن- امری كه تاكنون از طرف تقریباً همه معمول بوده است- جنبش ملی و ترقیخواهانه ایران را از تنها پایه و زمینه ایدئولوژیك خود محروم میسازد. مشروطه بدون یك تعهد استوار نسبت به امر توسعه و نوسازی، همانقدر به شرایط ایران نامربوط است كه توسعه و نوسازی بدون تعهد جدی نسبت به مشروطه. اینها دو جزء اساسی و درواقع دو رویه هر جنبش واقعی ملی ایرانی را تشكیل میدهند.
دستنخورده و مستقل
بسیاری مشروطه خواهان در سرخوردگی و یأس كامل زیرخاک رفتند؛ اما شصت سال در عمر یك ملت لحظهای است. ما امروز میراث آنان را در كف داریم و باید انقلاب ناتمام آنان را به پایان برسانیم.
در شصت سال گذشته، ملت ما راه درازی آمده است. بهرغم همه دشواریها و خطرها و برخلاف همه احتمالات، امروز دستنخورده و مستقل و نیرومندتر از هر وقتی در شصت سال گذشته و دویست سال گذشته، باقیمانده است.
با این ملت اكنون میتوان به هر هدفی رسید و هر مبارزهای را برد.
مسئله عمده، آگاه بودن و دانستن راه است. انقلاب مشروطه و قانون اساسی، امروز نیز مانند همیشه میتواند الهامدهنده ما در مبارزه توسعه و نوسازی و آزادی ملی باشد. ناسیونالیسم نگهدارنده مشروطه خواهان و آرزوی سوزان آنها به سپردن سرنوشت كشور به دست افراد و آحاد این ملت و تلاش مأیوسانهای كه برای نوساختن جامعه خود داشتند، برای ما نیز به مقیاسهای متفاوت مطرح است؛ با این تفاوت كه ما اسباب كار را بهمراتب آمادهتر داریم.
ما در تهیه مقدمات اجتماعی و اقتصادی حكومت مشروطه بسیار پیشآمدهایم.
اكنون هنگام آن است كه به مقدمات سیاسی آن بیشتر بپردازیم؛ اما در رتبه اول، ما باید ارزش عمیق و حیاتی مشروطه را بهعنوان پایه سنت سیاسی ایران دریابیم.
* به نقل از: خاطرات به یغما رفته، داریوش همایون، به کوشش علیاصغر حقدار، چاپ دوم: آوریل 2016، استانبول، ص 155.