کمتر رويدادی مانند انتخابات سهگانه ۲۴ آذر موقعيت غیرممکن رژيم اسلامی را نشان میدهد. آخوندها توانستهاند هرجومرج سازمانیافته حوزه را دست در دست يک فلسفه حکومتی که سراسر بهرهجویی و غنيمت است بر کشوری بهدشواری ايران تحميل کنند. پس از بيستوهشت سال رژيمی «جاافتاده» است که تنها میتواند روزبهروز بپايد و هيچ نقطه روشنی در افق تيره آن نمیتوان نشانه کرد. رژيمی است که نه میتواند يکدست شود و تا جایی که خاطرخواه جهانبینی نابهنگام anachronistic آن است برود؛ و نه اصلاح را در خود اجازه میدهد، زيرا اصلاحگرانش تنها با همرنگ شدن با نيروهای «ماند» اميد زندگی دارند. يک ديکتاتوری است، از بدترين نمونههای آن که گرفتاری جدی انتخابات دارد؛ و يک نظام رهبری است از کاملترين نمونههای آن ــ با اختيارات عملا نامحدود رهبر ــ که هر تکهاش در دست يک پدرخوانده و سرکرده است و هیچکس زورش به هیچکس نمیرسد. در برابر چنين رژيمی میتوان رويکردهای گوناگون داشت. بهجز تن دردادن و روزگار را در آرزو پروری سپری کردن که بيشتری میکنند، يا میتوان نگرنده علاقهمند بود و يا مبارز چارهجو. نگرندگان علاقهمند سودمندی خود را دارند و افکار عمومی را شکل میدهند ولی اگر بيش از آن بخواهند، دستوپاگير میشوند. نگرندهای که دستش در کار نيست آزادی عملی دارد که با گرفتاریهای مبارزه نمیخواند. مبارز چارهجو ناگزير است محدوديتهای موقعيت را پيوسته در نظر داشته باشد و هرچه به موقعيت نزديکتر، کارش دشوارتر. از اينجاست که بیشترینِ تفاهم و همدردی را میبايد برای مبارزان درون داشت و در خلوت آسوده محافل برای آنان نسخه نپيچيد. در دريای توفانی سياست ايران حداکثری که از مبارزان در هر جا میتوان انتظار داشت آن است که دست خود را از سکان و چشم خود را از قطبنما برندارند. در انتخابات سهگانهی شوراهای شهر، میاندوره مجلس و خبرگان رهبری همه آن موقعيت غيرممکن نشان داده شد. سه انتخابات، گذشته از حذف کردنهای معمول، اصلا بهقصد آشفتگی و بینظمی و سوءاستفاده از آن رویهم ريخته شده بودند و همان ماشين تقلب و رای سازی که شهردار نادرست و ناشايسته پيشين تهران را به رياست جمهوری رسانيد در کار بود که رقيبان چپ و راست را (هر طيفی در سياست چپ و راست خود را دارد و در خود اصطلاحات معنای ثابتی نيست) شکست دهد و ناشايستهسالاری و جمود فکری محض را قدرت برتر در شوراها و خبرگان رهبری گرداند تا زمينه برای در اختیار گرفتن مواضع بيشتری در انتخابات مهمتر آينده فراهم آيد. در انتخابات شورای شهر تهران و خبرگان رهبری که ميدانهای اصلی نبرد قدرت بودند صف نامزدان هيچ شوقی در مردم برنمیانگیخت. یکبار ديگر توده رای دهنده اگر هم میتوانست بر بیاعتقادی برحق خود به همه فرايند انتخاباتی چيره شود، با گزينه بدتر و بدتر روبرو میبود. اما آيا اصلا چيره شدن بر آن بیاعتقادی لزومی میداشت؟ بحث بزرگ انتخابات در درون و بيرون برگرد همين پرسش بود. اساسا چرا در يک انتخابات غیرآزاد که طرف کمتر بدش همان طرف بدتر انتخابات رياست جمهوری يک دو سال پيش بود شرکت جويند؟ مگر نه آنکه تفاوتی ميان جناحهایی همه متعهد نگهداری اين نظام، نيست؟ و مگر نه اينکه با تقلبات پردامنه نتيجه هر رائی را مخدوش میکنند؟ اين نظر بسياری، شايد بيشتر افکار عمومی بيرون بود و اکثريتی از رای دهندگان را نيز (هر جند ادعای شرکت شصت درصد را کردند) بيرون از حوزههای رای گيری نگهداشت. با اینهمه ميليونها تن بهویژه در ساعات آخر بهپای صندوقها رفتند و يکی از طرفهای بدتر، ولی خطرناکتر را شکست دادند. پسازاین انتخابات، ماشينی که با شتاب در سرازيری پيش میراند ترمزی خورده است و به نظر نمیرسد بتواند شتاباهنگ momentum پيشين را از سرگيرد. کليد دریافتن جای انتخابات در جمهوری اسلامی در همين تاثير محدود ولی مهمی است که بر فرايند سياسی دارد. تا انتخابات مشهور دوم خرداد، انتخابات در رژيم اسلامی تفاوت زيادی با ديکتاتوریهای ديگر نداشت. در آن انتخابات، هم شکافی ايدئولوژيک در گروه فرمانروا افتاد و هم مردم توانستند به نظام اسلامی و رهبر آن يک «نه» دندانشکن بگويند. آن شکاف ايدئولوژيک اندکاندک به اختلافنظر در سياستها و منافع گروهی فروکاست. ولی عامل «خيابان» ــ حضور سازمان نيافته و گاهگاهی مردم در صحنه ــ بهکلی پايان نيافت. مردم احساس کردند که با رای دادن و ندادن میتوانند تاثيری بر روند اوضاع داشته باشند. ازآنپس نقش مردم چيزی ميان انتخابات و نظرخواهی بوده است. انتخابات در يک نظام دمکراتيک تعیینکننده شخصيتها و سياستها در يک دوره معين است؛ نظرخواهی poll گرماسنج افکار عمومی است. انتخابات دمکراتيک گزينش ميان احزاب و گروهبندیهایی است گاه در دونقطه مقابل. در جمهوری ايران از پس از ۱۸ تير که مهمترين خيزش سياسی ناب در تاريخچه جمهوری اسلامی است، مردم با چنان گزينشی روبرو نبودهاند. از اين گذشته آزادی عملی که فرمانروايان در همه مراحل فرايند انتخاباتی دارند آن را از معنی واقعیاش تهی میکند. رای مردم به تمام در شمار نمیآيد اما عامل تعیینکنندهای در بده بستانهای درونی رژيم است؛ و اين همان است که انتخابات را در جمهوری اسلامی به نظرخواهی نزديک میکند. در انتخابات ۲۴ آذر آنقدر صندوقها را جابجا و ارقام را کموزیاد کردهاند که هیچکس ندانست چند ميليون رای دادهاند و برندگان و بازندگان چه درصدی از رایها را داشتهاند. ولی در درون دستگاه حکومتی، انتخابات تصوير روشنی از پايگاه هر گروه و شخصيت در افکار عمومی به دست داد و چانهزنیها بر پايه رایهائی که به صندوقها ريخته شده بود و نه آنچه اعلام کردند ۹ صورت گرفت. * * * اکنون میتوان به اين پرسش پاسخ داد که مردم در چنين نظامی، هم ديکتاتوری، هم پر از رخنهها و سوراخها، با انتخاباتی که نه آزاد است نه بیمعنی، چه میتوانند بکنند؟ ما در اينجا از موضع مخالف تبعيدی که به سرتاسر نظام نه میگويد سخن نمیگوییم. چنان مخالفی اصلا نمیتواند رای بدهد؛ انتخابات بهکلی بيرون از او روی میدهد و تحريم يا تشويق او بیمعنی است مگر آنکه بخواهد برگی در پروندهای بگذارد يا وسيله تقرب بيشتری به گروههایی در درون حکومت بجويد. آن مردمی که تفاوتهای ناگزير ميان شخصيتها و دستهبندیهای درون رژيم را میبينند و گاه چنان از يکی بيزار میشوند که به هرکه در برابر اوست اگرچه همچنان بيزارکننده، رای میدهند آيا چاره ديگری دارند؟ در غياب يک خيزش انبوه، چه نافرمانی مدنی بهصورت اعتصاب و تعطيل عمومی و چه انقلاب نارنجی (يا هر رنگ ديگر) مهمترين ابزار مبارزه مردم در دهه گذشته انتخابات بوده است. تا وقتی مردم با خامنهای مانند احمدینژاد در دانشگاه اميرکبير، يا چائوشسکو در بخارست (در بازگشتش از تهران) رفتار نکنند نمیتوان آنان را از شرکت در انتخاباتی که گاه رفسنجانی و گاه احمدی نژاد را سرشکسته میکند و گاه خاتمی را از نقش تصوری جايگزين به نقش واقعی مامور روابط عمومی درمیآورد سرزنش کرد. آنها که در چنين انتخابات پر مداخلهای شرکت میجويند نه رای به مشروعيت رژيم میدهند نه حق دمکراتيک خود را میگزارند. آنها از تنها روزنهای که فکر میکنند بر رويشان گشوده است وارد میشوند تا اندکی از بدتر شدن اوضاع جلوگيرند. از نظرگاه مبارزه نيز در کنار کشيدن کامل مردم و تحريم انتخابات سودی نمیتوان يافت. اینهمه تودههای دلمرده که روسای جمهوری هميشگی يا موروثیشان را با ۹ در صد و بيشتر «انتخاب» میکنند چه اثری در مبارزه داشتهاند؟ (در آخرين انتخابات صدام به صد درصد رسيد.) زنده ماندن انتخابات در جمهوری اسلامی از دوم خرداد به بعد نهتنها به ريشهدار شدن اين سنت در فرهنگ و سياست ايران کمک میکند برشدت مبارزات درونی رژيم میافزايد و نمیگذارد يک گروه اختيار کشور را در دست گيرد. حتی رای ندادن نيز در چنين صورتی است که معنی میيابد. رائی که مردم در انتخابات پيشين شوراها و مجلس به دوم خردادیها ندادند دفتر اصلاحطلبی ناممکن را در جمهوری اسلامی بست. امروز نيز «بازگشت» اصلاحطلبان، چنانکه سامانه site «اخبار روز» در تحليل دقيق خود بهدرستی اشارهکرده با حل شدن آنها در اردوی کروبی و رفسنجانی حاصلشده است. اصلاحطلب کسی است که از بدترين کمتر خطرناک باشد. ما در بيرون کسانی داشتيم که تحريم کردند و معدودی که دامن اختيار از کف دادند و کارشان به توسل به فرشتگان کشيد. ولی رويکرد عمومی خاموش ماندن بود و حق گزينش مردم را شناختن. حتی واکنشها در برابر کسی که مرغ خيالش در ثنای انتخابات به جهان برين پرواز کرد برخلاف گذشته ــ جز استثنای بیمایگانی که جز دشنام و «افشاگری» در چنته ندارند ــ متمدنانه بود. ما اندکاندک داريم به سياست چنانکه هست ــ و به همان اهميت تا جایی که میتوان بهبودش داد ــ نگاه میکنيم. معنايش اين است که گوناگونی گیجکننده عوامل و شخصيتها و احتمالات را میشناسيم و با چند فرمول ساده مسائل را از سر باز نمیکنيم. در يک استراتژی پيکار که تناسبی با موقعيت بسيار پيچيده ما داشته باشد ممکن است پارهای عوامل که ما هيچ نمیپسنديم نيز جا و زمان خود را داشته باشند. بسا روابط و دوستیها که ما نمیخواهيم ولی سودمندی خود را در لحظههای تعیینکنندهای که پيش خواهد آمد خواهند داشت. عمده آن است که فضای مبارزه را سالم نگهداریم. جنگيدن با هرزهدرائی و مخالفت با زهرآگین کردن فضا تفاوت دارد. بهویژه در بيرون و دور از پهنه سياست قدرت که داوها چندان بزرگ نيست میتوان خویشتنداری و تعادل در رفتار را تمرين کرد. عمده آن است که در همه حال دست را از سکان و چشم را از قطبنما برنداريم. ژانویه 2007