کامران خوانسارینیا – اخیرا یکی از بستگان سالمندم از من پرسید: «ولیعهد چند سالش است؟ خدا حفظاش کند.» بله، رضا پهلوی، ولیعهد ایران روز ۹ آبان ۱۳۹۹، ۶۰ ساله شد. و این، بیش از یک روز تولد، یادآوری بیرحمانه از گذشت زمان است. آنهایی که سنشان قد میدهد، شاهزاده را هنوز همان نوزادی میبینند که در زمان تولدش، در خیابانهای ایران جشن و پایکوبی بر پا شد، یا آن خلبان ۱۸ساله شیک و مودب هواپیماهای شکاری که به سه زبان زنده دنیا مسلط است، یا آن جوان موقری که با فوت پدرش ناگهان تبدیل به مردی بزرگسال شد. او امروز در حالی که دو سوم عمر خود را در تبعید گذرانده، ۶۰ ساله شد.
او تربیت شده بود تا پادشاه ایران شود. اما تاریخ، نقشههای دیگری داشت. شاه در سال ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد چون حاضر به ریختن خون ملت خود برای حفظ تاج و تختاش نبود. چهار دهه بعد، ایرانیانِ پشیمان از آن انقلاب، تقریبا از همه طیفهای سیاسی و اجتماعی، شعار «ما انقلاب کردیم، چه اشتباهی کردیم» سر میدهند. آنها به این درک رسیدهاند که در سال ۱۳۵۷ یعنی زمانی که ایران نیاز به اصلاحات داشت، انقلاب کردند و امروز که نیاز به انقلاب است، هنوز عدهای به دنبال اصلاحات بیمعنی هستند. امروز یک جمله در مورد شاه از سوی ایرانیان داخل و خارج از ایران تکرار میشود: «ما قدر او را ندانستیم؛ او از مردماش جلوتر بود.»
در تمام سالهایی که ایرانیان برای پی بردن به این واقعیت نیاز داشتند، شاهزاده رضا پهلوی همچون زمان ولیعهدی در ایران، تلاش کرد تا از تجربههای جهان برای کمک به بازسازی کشورش بیاموزد. همان کشوری که به او پشت کرده بود، و مردماش عکسهای او را در خیابانها سوزانده بودند.
او این مسیر طولانی را اکثرا به تنهایی طی کرد. برای مثال، او دههها است که از نافرمانی مدنی برای سرنگونی جمهوری اسلامی سخن میگوید، ولی نسلهای مختلف ایرانیان برای بیش از دو دهه، به سراب «اصلاحات» امید بستند. زمانی که او از تحریم انتخابات میگفت، میلیونها نفر در انتخاباتهای قلابی رژیم شرکت کردند. زمانی که او راه حل را در دموکراسی سکولار میدید، اکثریت، خود را وقف «معتدل» نگاه داشتن یک رژیم سرکوبگر دینی کردند. زمانی که او از اتحاد و همگرایی سخن میگفت، نیروهای سیاسی در جهت واگرایی و تفرقه حرکت میکردند.
با تمام این احوال و ناملایمات، او به راهی که باور داشت، ادامه داد و هرگز ناامید نشد. آنهم در حالی که اقامتاش در خارج از کشور، بر خلاف دیدارها و سفرهای خارجی که در مقام ولیعهد رسمی داشت، پایانناپذیر به نظر میرسید. و دیگر، درباریان خوشرو یا امکانات راحت سفر نیز وجود نداشت. تنها عامل تداوم این ماموریت، عشق او به کشور و فداکاری عمیق نسبت به مردماش بود. سلاح او در مقابل سیلی از حملات و تهدیدهای بیپایان فقط اندیشه و قلماش بود، و اینکه بتواند آن حملات و تهدیدها را به فرصتی برای یادگیری درسهایی تازه تبدیل کند.
این مسیر در عین حال، مملو از زیانهای شخصی بیپایان بود. دوستانی که یک عمر در کنارش بودند به او پشت کردند، و برخی معتمدان، خیانت کردند. از دست دادن خواهر و برادر عزیز میتوانست قویترین شخص را از پای در بیاورد، و همه اینها در کشوری غریب رخ میداد که به گفته شاعر: «این خانه قشنگ است، ولی خانه من نیست».
شاهزاده رضا پهلوی اخیرا در مرحلهی تازهای از مبارزهاش برای آزادی و برپایی یک دموکراسی سکولار در ایران، مستقیم و مفصل با ملت سخن گفت. او این مرحله تازه را پس از آن آغاز کرد که رژیم در آبان ۹۸ بیش از ۱۵۰۰ نفر از معترضان را به قتل رساند، و چندی بعد در دیماه، یک هواپیمای مسافربری را ساقط کرد. در نتیجهی این اتفاقات کمسابقه، اکثر مردم ایران بالاخره متقاعد شدند که در مورد گزینه دیگری به غیر از جمهوری اسلامی بطور جدی فکر کنند.
او در این سخنرانی از یک پیمان نوین سخن گفت. هرچند مخالفانش باز تلاش کردند بگویند حرف تازهای در این پیمان نبود؛ اما عده زیادی از طیفهای مختلف سیاسی از آن استقبال کردند و این پیمان مردم ایران را نیز به وجد آورد. شاید بتوان گفت که پیمان نوین، مجموعهای از مهمترین درسهاییست که شاهزاده در این سفر طولانی آموخته، و چون از دل برآمده، بر دل مردم نشسته است.
پیمان نوین، عهدی بین شاهزاده و مردم نیست، بلکه بین تمامی مردم از جمله با خود اوست. پیامی به مردم در روزگاری که انگیزهی «مرهم سریع» هر روز قویتر میشود، و جمهوری اسلامی بیش از پیش، بدبختی به بار میآورد. بذر نظریههای دموکراتیک برای فردای ایران باید کاشته، ترویج و پرورش داده شود. زمان سقوط یک رژیم دیکتاتوری، بهترین زمان برای بنیان گذاشتن شالودهای بر پایه اندیشههای لیبرال و دموکراتیک است.
در این زمان که بسیاری از افراد محتاج نان شبشان هستند، شاهزاده رضا پهلوی به ایرانیان یادآور شده که همین نان هم بدون دموکراسی دوامی نخواهد داشت. او در جواب افرادی که بر مصلحت و شتاب در مقابل اصول، سخن میگویند، و معتقدند ایران آماده دموکراسی نیست، ایرانیان قادر نیستند بر خود حکومت کنند، و فقط یک شخص قدرتمند میتواند کشور را بسازد، با قاطعیت میگوید: خیر؛ ایرانیان مستحق دموکراسیاند و حتما قادرند آن را پیاده کنند. او سالهاست که اصولش را فدای محبوبیت عمومی نکرده است.
شاهزاده در سخنان خود منتقدانش را با این پرسش به چالش میکشد: «شما ممکن است با پیامرسان مشکل داشته باشید، ولی اشکال خود پیام چیست؟!» و اتفاقا در این مورد، نقطهی عطف، همان ترکیب پیامرسان و پیام است. مردی که چشم میلیونها ایرانی به اوست میگوید: «من آمادهی ایفای نقش خود هستم؛ آیا شما هم آماده ایفای نقش خود هستید؟ ما باید این کار را با هم انجام بدهیم.»
دیدگاه شاهزاده رضا پهلوی بر اساس آموزهها و تجربههای ۶۰ سالهاش شکل گرفته و در عین حال، نمایانگر یک الگوی تاریخیست که امروز با عنوان پهلویسم در ایران شناخته میشود. ارزشهای او مترقی، آیندهنگر و مدرن هستند که شباهت بسیاری به افکار پدر و پدربزرگش دارد؛ دو پهلوی که مردم حالا میگویند «از زمان خود جلوتر بودند».
چالشی که ایرانیان، امروز با آن روبرو هستند، از دست ندادن این موقعیت است. آنها باید همین حالا عمل کنند تا پنجاه سال دیگر مجبور به تکرار افسوس امروزشان نشوند که «پهلوی از زمان خود جلوتر بود…» ایرانیان باید از این فرصت تاریخی استفاده کنند. موضوع اینبار فقط مربوط به پیامرسان نیست و اصل پیام از آن مهمتر است. آنها باید متحد بشوند، اختلافات خود را کنار بگذارند، و تصمیم بگیرند که برای آزادی ایران حاضر به چه کاری هستند. اکنون نوبت ماست.
میتوان تصور کرد که این پیامرسانِ خاص، در روز تولد شصت سالگی خود، هدیهای را که همسفرانش در این سفر طولانی به او پیشکش میکنند از هر چیز دیگری بیشتر دوست خواهد داشت.
آدرس اصل نوشتار:
ایرانیان نباید بار دیگر به پهلویسم پشت کنند؛ به بهانه ۶۰سالگی شاهزاده رضا پهلوی